علاء میرمحمد صادقی؛ هم مرئی هم نامرئی/ تاجری که پرواز انقلاب را دو میلیون دلار بیمه کرد/ ناکام در آرزوی تأسیس بانک اسلامی_آینده
[ad_1]
به گزارش آینده
دو مسئله در زندگی و کارنامۀ اقتصادی و سیاسی بازرگان پرآوازۀ ایرانی که به تازگی در ۹۳ سالگی درگذشت پررنگ تر وقابل دقت زیاد تر است:
نخست این که مدام میکوشید از قبول نقش اول خودداری ورزد و هر چند نه پشت پرده ولی حسب ظاهر به گفتن مرد دوم اثرگذار باشد در عین این که آن قدر هم فاصله نمیگرفت و نامرئی نبوده است که با گفتن “پدرخوانده”توصیف شود.
از علاءالدین میرمحمد صادقی سخن میگوییم که با گفتن حاجآقا علاء زیاد تر شناخته میشد و اگر چه نام او در کنار برادران عسگراولادی خصوصا اسدالله عسگراولادی شنیده می شد اما غلظت تعلق او به مؤتلفه همانند آن دو نبوده است هر چند که کار مؤتلفه به جایی رسید که در سالهای آخر عمر حبیبالله او را برای تلاش برای از بین بردن حصر آخرین نخست وزیر ایران و همسرش و مهدی کروبی کنار گذاشتند.
آنچه مرحوم میر محمد صادقی جستوجو میکرد جدای فعالیتهای تجاری و اقتصادی در بیشترین سطوح متصور در شکل سنتی و امور خیریه خصوصا در آزاد سازی زندانیان مالی افت نقش دولت در اقتصاد و واسپاری به قسمت خصوصی می بود و بر خلاف جماعت مؤتلفه منتقد سید محمد خاتمی نبوده است و بین او و رییس جمهور اصلاح طلب روابط گرمی برقرار می بود. حتی نقل میکرد که درِ دفتر نخستوزیر موسوی هم به روی من باز می بود منتها میاو گفت به نام خودتان بیایید نه اتاق بازرگانی. حساسیت مهندس موسوی به این تشکل نه برای مخالفت او با نهادها که به این جهت می بود که در زمان جنگ و شرایط متفاوت اقتصادی اتاق بازرگانی عملا به مهم ترین پایگاه تضعیف و دعوا به دولت تبدیل شده می بود و هر چند ریاست ظاهری آن با علی نقی خاموشی می بود اما او در واقع در استخدام علاء میرمحمد صادقی می بود.
از این حیث توصیف بازرگان فقید به صفت مؤتلفه ولو از پایه گذاران و همراهان مرحوم عسگراولادی می بود عکس کاملی از او ترسیم نمیکند چون به لحاظ سیاسی شباهتی با مردان مهم مؤتلفه نداشت.
نکتۀ پررنگ و قابل دقت دیگر در زندگی علاء میر محمد صادقی این می بود که در بین روحانیون ترجیح او همکاری با آیتالله بهشتی می بود که نسبتی با فعالیتهای رادیکال چریکی نداشت. جدای آن همانند خود او زاده و بالیدۀ اصفهان می بود و به همین خاطر در تاسیس مدرسۀ رفاه و فعالیتهای فرهنگی پیشقدم میشد با این حال و با همه پرهیزها نام او نه زیاد نزدیک و نه زیاد دور با پروندۀ فعالیت مسلحانۀ سه گروه متفاوت گره خورد که میتوانست اسباب دردسر جدی شود اما چون هوشمندانه عرصۀ فعالیت بازرگانی خود را از ایران به کویت منتقل کرد همانند رفیقان خود و افرادی چون حاج مهدی عراقی و حاج حبیبالله عسگراولادی به زندان نیفتاد تا همانند آنان ناچار باشد با شرکت در جشن سپاس آریامهر و اظهار ندامت از زندان خلاص شود.
آزادییی که از طرف حکومت شاه تحت سختی حقوق بشری جیمی کارتر انجام شد و به جیمیکراسی شهرت یافت و تن دادن به آن از سوی پذیرندگان با نگرانی از ترویج مارکسیسم در بین مبارزان و برای انجام ماموریت شرعی توجیه شده است.
با این همه ذکاوت و اگرچه حاج علاء از گروههای چریکی فاصله میگرفت و از قول بهشتی هم حرف های می بود اگر جستوجو این جور کارها بودیم به جای بازار و مدرسه باید به قلعۀ فلکالافلاک میرفتیم اما چنانکه اشاره شد نام او در پروندۀ سه گروه مسلح اسباب دردسر شد.
اولی برای ترور حسنعلی منصور به دست مؤتلفه در دهۀ۴۰ و خود در خاطرات حرف های ناظر بوده مهدی عراقی از حاج آقای امانی خواسته استخاره کند و زیاد بد آمده می بود و بعدها به این نتیجه رسیده که مراد از استخاره همین عملیات می بود و مهدی عراقی به زندان افتاد.
ماجرای دیگر لو رفتن حزب ملل اسلامی می بود که علتگرفتاری پسر عموی او شد و با این که روش این حزب را نپسندیده و همکاری نکرده می بود اما از حیث عاطفی به پسر عموی زندانی دلبستگی داشت آن قدر که حاضر شد قطعه زمینی در نزدیکی زندان را به یکی از زندانبانان به قیمت کم و به اقساط بفروشد مشروط به آن که امکان ملاقات او با پسرعموی خود را در زندان فراهم کند و زندانبان به وعده وفا کرد هر چند از پرداخت اقساط طفره رفت و از دست حاجی که به نوعی زیر ساطور او می بود منفعت برد! ( اگر آن زمین را نگاه داشته و بر آن برج و واحد تجاری و مسکونی بنا کرده باشد اکنون در زمره ثروتمندان است و به روح علاء میر محمد صادقی به قدر زندانیانی که آزاد کرد درود می فرستد).
ماجرای گروه سوم اما شگفتآورتر می بود. سپس از تأسیس مدرسه رفاه در پی جذب معلمانی بودند که هم مذهبی و هم کوشا و دانا باشند و یکی از آنان خانمی می بود به نام پوران بازرگان. مشکل آنجا حادث شد که ساواک دانست همسر پوران بازرگان فردی نیست جز محمد حنیفنژاد یکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و وفتی اشکار شد یکی دیگر از روحانیون مرتبط با مدرسه رفاه هم به سازمان پشتیبانی می کند و حتی به همین خاطر دستگیر شد کار بالا گرفت. چون موافقت با فعالیت مدرسه رفاه از جانب حکومت شاه به سه علت می بود:
اول این که از ناحیه مارکسیستها حس خطر میکردند و مدارس مذهبی نوجوانان و جوانان را از درغلتیدن به بغل آنها برحذر میداشتند. دوم این که علوی به گرایش به انجمن حجتیه اشتهار داشت. تشکیلاتی که خطری برای رژیم شاه محسوب نمیشد و معتقد به برپایی حکومت قبل از ظهور نبودند.
برداشتشان از رفاه نیز همین می بود. اما در عمل با همسر حنیفنژاد و روحانی مبارزی روبهرو شدند که فردی نبوده است جز اکبر هاشمی رفسنجانی.
سوم این که رژیم با فعالیت فرهنگی روحانیون مخالفتی نداشت کما این که در تالیف کتب تعلیمات دینی حتی در دوره وزارت دکتر فرخ روپارسا از سه روحانی شاخص و خوشنام و هر سه واجد مدرک دکتری در عین اجتهاد( بهشتی و باهنر و گلزاده غفوری ) پشتیبانی خواستند و آنها هم با استقرار در دفتری در خیابان ایرانشهر همکاری کردند.
مجموعه این اتفاقات اما جهت نشد میرمحمد صادقی عطای سیاست و کار فرهنگی را به لقای آن ببخشد بلکه با مقداری فاصله فعالیت اقتصادی خود را زیاد تر کرد و هم چنان با سیاسیون و مبارزین ربط داشت و از این بعد دیگر هر جا نام او می بود نام بازرگانان مشهور فرد دیگر چون حبیبالله شفیق و محمد علی نوید هم شنیده میشد. آن دو هم همانند میرمحمد صادقی زیاد دوست نداشتند در چشم باشند.
هر چند حبیب الله شفیق که در بین دوستان به حاج مهدی شفیق شهرت داشت زیاد تر به مؤتلفه گرایش داشت و نشست و برخاست نوید که از بانیان حسینیه ارشاد می بود زیاد تر با قشر روشنفکر و در زیست و ظاهر و افق نگاه زیاد مدرنتر از شفیق و میر محمد صادقی.
آیین رونمایی از کتاب “حاج آقا علاء، کارآفرین نیکوکار” در بهمن ۱۳۹۷
احترام اجتماعی میر محمد صادقی اما برای کارهای نیکوکارانه او می بود و چالب این که فرزند او – حسین- به جای حجره و ادامه کسب و کار پدر در رشتههای مختلفی چون چای و قماش و گچ و سیمان سراغ درس و دانشگاه رفت و دکتر در حقوق شد و سالها سپس آیتالله هاشمی شاهرودی که به ربط با بازرگانان و اندوختهداران شهرت داشت با انتخاب دکتر حسین میرمحمد صادقی احتمالا میخواست با یک تیر دو نشان را مقصد گیرد. هم حقوقدانی خوشنام سخنگوی قوه قضاییه شود و هم روابط قدیم خود با تجار را عمق دهد اما سپس از حکم ناموجه قاضی همدانی برای اعدام استاد جانباز منتقد – دکتر هاشم آقاجری – در اغاز دهۀ ۸۰ کناره گرفت و کار علمی خود را در ادامه گفت و زیر نام پدر قرار نگرفت.
عمل مهم دیگر در کارنامه سیاسی مرحوم میر محمد صادقی بیمه هواپیمای فرانسوی پرواز انقلاب است که رهبر انقلاب را از پاریس به تهران آورد. شرکت ایرفرانس دلواپس می بود هواپیما مقصد دعوا رژیم ایران یا عملیات تروریستی قرار گیرد و به همین خاطر مهندس عزتالله سحابی نوشته را با هاشمی در بین گذاشت و میرمحمد صادقی حاضر شد با پرداخت ۱۴ میلیون تومان هواپیما را بیمه کند. این عدد را هنگامی بهتر فهمیدن میکنیم که بدانیم در بهمن ۱۳۵۷ قیمت یک آپارتمان ۱۰۰ متر مربعی در میدان ونک تهران ۵۰۰ هزار تومان و قیمت پیکان صفر کیلومتر ۴۰ هزار تومان می بود. به عبارت دیگر پول ۲۸ آپارتمان در بهترین نقطه تهران!
چون درمورد آن هواپیما و فراهم کنندۀ هزینۀ آن شایعه زیاد است باید گفت آنچه نقل شد دربارۀ بیمۀ پرواز می بود و عینا از خاطرات خود او: “به آقای هاشمی و سحابی گفتم برای بیمه کردن هواپیمای امام آمادگی دارم و قرار شد تا ۱۴ میلیون تومان برای این کار تعلق داده شود. این گونه شرکت فرانسوی هم هواپیما را به راحتی در اختیار تیم همراه امام قرار میداد.”
این گفتار کامل نیست اگر یادآوری نشود که مرحوم میرمحمد صادقی با همه کامیابیهای مالی و سیاسی و اجتماعی در تحقق یکی از آرزوها ناکام ماند و هر چه تلاش کرد موفق نشد و آن تأسیس بانک اسلامی می بود. فکر او این می بود که میتواند به سیاق قرض الحسنه های “جاوید” و “ذخیره جاوید” بانک اسلامی تأسیس کند و محوطه وسیعی در پامنار تهران به این کار تعلق داد و نطر موافق رهبر فقید انقلاب را هم جلب کرد ولی دولت موقت دچار بدهی بانکها و ملی کردن آنها می بود و زیر بار نرفت. در دولت شورای انقلاب هم بنیصدر که خود مدعی اقتصاد توحیدی می بود و بانکهای خصوصی را برای نگه داری اندوخته سپرده گذاران ادغام کرد و بانک ملت و بانک تجارت از ادغام انواع بانکهای خصوصی و غالبا با صاحبان گریخته یا بدهکار راه اندازی شد موافقتی با این ایده نداشت.
در دولت رجایی هم کار در دست بهزاد نبوی می بود و زیر بار بانک اسلامی که در واقع همان بانک بازاریان نرفتند چون برداشت این می بود که اینان درکی از بانک به مفهوم مدرن ندارند و گمان میکنند میتوان بانک را همانند صندوق قرضالحسنه اداره کرد. ایده بانک اسلامی هیچگاه محقق نشد و سپس از تصویب قانون بانکداری اسلامی دیگر موضوعیت نداشت و از دهه ۷۰ هم بانکهای خصوصی راه افتادند و به جای بانک اسلامی سازمان اقتصاد اسلامی ایران راه اندازی شد و هیچگاه اشکار نشد منظورشان از اقتصاد اسلامی چیست. دلنشین این که دوستانشان مدام میانها گفتند دولت موقت مانع تأسیس بانک اسلامی است و هیچگاه نگفتند چرا این ایده را بعدتر جستوجو نکردند و کاش میانها گفتند نشد، چون شدنی نبوده است و در حد همان صندوقها شدنی است و زیادها اساسا بین ربا و منفعت تفاوت قایلاند و برخی به کل آن ایده را فراموش کردند و خاطره ای و تابلویی باقی ماند.
بارزترین فعالیت مرحوم میرمحمد صادقی را دقت به قسمت فرهنگ باید دانست و شراکت در ساخت مدارس متعدد و یک موسسه نشر و یقیناً متأثر از دیدگاه آیتالله بهشتی و به این اعتبار گزاف نیست اگر حرف های شود اگر بهشتی مانده می بود نقش میرمحمد صادقی زیاد پررنگتر میمی بود و از او تنها با گفتن نایب رییس اتاق بازرگانی یاد نمیشد.
علاء میر محمد صادقی در تقاطع تجارت و سیاست نگاه فرهنگی و نیکوکارانه داشت و احتمالا اگر از زبان پوران بازرگان نمیشنید که همسرش آن قدر شکنجه شده که پاهایش به استخوان رسیده و نمیتواند راه برود گرد سیاست نمیگشت و احتمالا سپس از انقلاب شگفتی میکرد که دوست زندانی خود در پیش از انقلاب که نامزد او برای وزارت بازرگانی دولت رجایی می بود و نخستوزیر و رییس جمهور نپذیرفتند ( سید اسدالله لاجوردی ) چطور در همان زندان سالها مسوولیت داشت.
نهایت این که از یک نظر بخت با او یار می بود که برای آن ۵ درصد سهام کارخانه سیمان صوفیان که به نام یکی از اعضای خانواده سلطنتی کرده می بود سپس از پیروزی انقلاب ۵۷ به همکاری با رژیم پهلوی متهم نشد و خود او گفت: ” با اخوی تصمیم گرفتیم دیگر این کار تکرار نشود چون اگر باج میدادیم تا آخر عمر باید همین راه را ادامه میدادیم” . محمد علی نوید یقیناً حتی همان یک نوبت را هم مرتکب نشده می بود.
——————————
* منبع نقلقولها: کتاب کمحجم و سودمند خاطرات و زندگینامۀ علاءالدین میرمحمد صادقی/ تاریخ شفاهی/ به همت: بهراد مهرجو و متین غفاریان/ منتشره در تابستان ۱۳۸۹ خورشیدی
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها
[ad_2]
منبع