روزی که بازی را فراموش کردیم!_آینده
[ad_1]
به گزارش آینده
جامعه از طریق سیستمهای رتبهبندی و امتیازدهی، جایگاه ما را تعیین میکند. سیستمهایی همانند نمرهدهی در مدارس تا ردهبندی شغلی و حتی رتبهبندی دانشگاهها و مراکز آموزشی. اتفاقی که در این رتبهبندیها میافتد، ترویج قیمتها و اهداف جامعه و جانشین شدن آن با اهداف و قیمتهای شخصی است.
این تحول قیمتها و حرکت ما، از اهداف شخصی به جمعی، حتی پیش از ورود ما به مدرسه و از دوران خردسالی دیده میشود. یکی از معروفترین آزمایشهای روانشناسی برای فهمیدن انگیزه و تغییرات رفتاری افراد، توسط سه پژوهشگر به نامهای مارک لپر، دیوید گرین و ریچارد نیسبت انجام شده است. آنها به بازدید شیوه گذران اوقات فراغت کودکان در پیشدبستانی پرداختند. بعد از شناسایی کودکانی که بیشتر از بقیه اوقات فراغت خود را به نقاشی کردن میگذراندند، آنها را به سه دسته تقسیم کردند.
پژوهشگران در ابتدای آزمایش، به یکی از گروههای دانشآموزی یک جایزه نشان دادند. جایزه آنها گواهینامهای بیقیمت ولی پر زرق و برق می بود. روی آن یک ستاره طلایی، یک روبان قرمز و محلی برای نوشتن نام دانشآموز داشت. آنها به دانشآموزان انها گفتند که در صورت نقاشی کشیدن، این جایزه را دریافت میکنند.
به گروه دوم، هیچ جایزهای نشان داده نشد ولی در صورتی که به اختیار خود نقاشی میکشیدند، جایزهای در انتهای جلسه به آنها تعلق میگرفت. گروه سوم نه خبر از جایزه داشتند و نه جایزهای دریافت میکردند. دو هفته بعد از اغاز آزمایش، پژوهشگران به کلاس بازگشتند تا مجدد شیوه گذران اوقات فراغت دانشآموزان را مشاهده کنند.
دانشآموزان گروه دوم و سوم به اندازه قبل نقاشی میکشیدند. اما دانشآموزان گروه نخست (که انتظار دریافت جایزه برای نقاشی کردن داشتند)، زمان زمان نقاشی کشیدنشان افت یافته می بود. در حقیقت، نه پاداش و جایزه، بلکه انتظار دریافت آن علتکاهش علاقه دانشآموزان به نقاشی شده می بود. مقالهای که نتایج این آزمایش را انتشار کرد، با نام تضعیف علاقه درونی کودکان با پاداش بیرونی، پرارجاعترین پژوهش در تشریح انگیزههای انسان شد. لپر، گرین و نیسبت به این نتیجه رسیدند که رضایت درونی از انجام یک فعالیت، میتواند با اراعه یک پاداش بیرونی افت یابد.
پژوهشگران این آزمایش را چندین دفعه با گروههای فرد دیگر از دانشآموزان و این چنین بزرگسالان تکرار کردند. هر بار میدیدند که با تعیین پاداش برای هر فعالیت، ماهیت آن از بازی به کار تبدیل میشود. دانیل پینک در کتابی به نام «انگیزه؛ نیروهایی که ما را به پیش میبرند»، به تشریح این اتفاق پرداخته است. کتاب پرفروش او از سال ۲۰۰۹، توضیح میدهد: «پاداشهای اگر-سپس نیازمند آن است که افراد مقداری از استقلال خود را فدا کنند … و این کار میتواند سوراخی در کف سطل انگیزه آنها تشکیل کند که علتهدررفت لذت فعالیتهای آنها میشود.»
وقتی که یک پاداش بیرونی شیوه حرکت خاصی از شما طلب میکند، علتتحول ماهیت رابطهتان با آن فعالیت خاص میشود. یقیناً شما به طور شهودی این نوشته را میدانید که اگر فقط از یک فعالیت یا شغل، به جستوجو پاداشهای بیرونی باشید، به رضایتی ماندگار دست نخواهید یافت.
آنچه دانیل پینک پاداشهای «اگر-سپس» مینامد، پاداشهایی است که همانند آزمایش نقاشی کودکان، بعد از تحقق شروط اولیه به شما تعلق میگیرد. اگر فلان کار را بکنید، سپس فلان جایزه را دریافت میکنید. این پاداش بیرونی، اثراتی عمیقتر از فکر بر ما میگذارند. در سطح نخست، همان گونه که حرف های شد، انگیزههای بیرونی جانشین انگیزه درونی میشوند. آنچه بازی و سرگرمی بوده است، تبدیل به کار میشود و نوعی اجبار و سختی در آن دیده خواهد شد. نتیجه افت انگیزه و میل به انجام آن است.
در ظاهر، برگشت به انگیزههای درونی راهکار مسأله به نظر میرسد. همینطور هم هست. اگر هر فعالیتی (اجازه دهید آن را کار نخوانیم) برای شما اشتیاق و انگیزهای درونی داشته باشد، نه تنها انگیزه بیشتری برای آن خواهید داشت، بلکه رضایت بیشتری هم نصیبتان میکند. اما مشکل مهم از وقتی است که بازی تبدیل به کار شده است. در بازی، دستکم به کودکانهترین شکل آن، میتوان فقدان انگیزه و اهداف درونی را مشاهده کرد. در حقیقت، خود بازی تبدیل به مقصد میشود و هرگونه مقصد و فشاری برای ساختاربندی آن زدوده میشود. در این چنین لحظهای رهایی کامل و نشاط مطلق حس خواهد شد.
اما پاداشهای بیرونی، چنان ذهن ما را شرطی کردهاند که به خوبی نمیتوانیم این بیهدفی را فهمیدن کنیم. ذهن شرطی شده ما در دایره اگر-سپسها میچرخد. حتی وقتی که هیچ فرد یا گروه بیرونی این چنین وزنههای سنگینی را به یک فعالیت وصل نمیکند، خودمان به نیابت از آنها این چنین کاری میکنیم. نتیجه آن میشود که مدام به جستوجو خوشبختی در آینده میگردیم و رضایت و نشاط را موکول به وقتی میکنیم که همه کارهایمان را انجام داده باشیم.
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها
[ad_2]