چطور بدون عزیزانی که نیستند، زندگی کنیم؟
 [ad_1]
زندگی در حقیقت نه یک فیلم عاشقانه شاد است با پایانی خوش، که همه دنیا درمورد آن سخن بگویید کنند، و نه آن کتابی که در آخر همه چیز به خوبی و خوشی می گذرد و روابط برای همیشه ماندگارند: عشق ابدی، دوستی های جدایی ناپذیر، خانواده ای تا آخر متحد و خوشبخت و …
در زندگی واقعی، عشق، با همه حضورش، همیشه کافی نیست، و خداحافظی زیاد تر بخشی از مطرح کلی زندگی است.
قسمت دشوار خداحافظی کردن وقتی است که دیگر جایی برای برگشت احتمالی وجود ندارد. تنها چیزی که باقی می ماند شکاف های خالی بین دو یا چند نفر است. به عبارت دیگر، بعضی اوقات خداحافظی به طور حقیقت کلی یک زندگی رخ می نماید؛ یعنی مساله پیچیده در رابطه خداحافظی، خود ِعمل «خداحافظ» نیست، بلکه یادگیری این است که اکنون چطور بدون کس یا افرادی که رفته اند، ادامه دهیم، زندگی کنیم و صدمه نبینیم.
این جاست که چالش مهم خداحافظی نقل می شود، چون اکنون مساله رها کردن چیزی یا شخصی مهم و سازگاری با حقیقت تازه ِ بودن، بدون ِ آنها است. اکنون این ما هستیم که در روبه رو جهان هستی ایستاده ایم، هول برمان می دارد و با کوهی از دلبستگی، خاطرات، ضمانت به وفاداری حس می کنیم که دیگر قادر به ادامه راه نیستیم؛ اما حقیقت این است که زندگی ادامه دارد و ما زنده هستیم.
رها کنیم و بگذاریم بروند
چندین دفعه به ما حرف های اند که زندگی همانند یک ترن هوایی است و باید که خود را با پستی و بلندی هایی که به همراه دارد، سازگار کنیم. از نظر دیگر، زیاد تر بر این باوریم که یک زندگی شاد، زندگی ای است که در آن همه چیز برای همیشه ادامه دارد. یاد گرفته ایم طوری زندگی کنیم که انگار همیشه، همه چیز، همین طور می ماند.
بدیهی است که با وجود این تضادها، صدمه ببینیم. هنگامی فهمید میشویم که هیچ چیزی برای همیشه ماندگار نیست؛ نشاط می گذرد، غم نیز رنگ می بازد، افرادی می آیند، برخی می روال. امکان پذیر دیر یا سریع ببازیم . اما ما تا این مدت زنده ایم و مادام که زندگی ادامه دارد، چاره ای نداریم جز این که برخیزیم و ادامه دهیم.
“زندگی زیاد تر یادمان می دهد چیزهایی را رها کنیم که وقتی نجات مان داده اند، رها کردن چیزهایی که شدیداً به آنها چسبیده ایم، با این باور که داشتن شان تنها راه نجات مان از سقوط است”.
-خورخه بوکای-
افرادی داخل زندگی ما می شوند، و سپس می روال؛ درست همانند خود ما که وقتی می آییم و وقتی می رویم. تنها چیزی که از دیگران یا ما به جا می ماند، چیزهایی است که از یکدیگر آموخته ایم، خوبی ها و احتمالا بدی هایی که به یادگار گذاشته ایم. افکار و اندیشه هایمان!
اکنون زندگی در غیاب عزیزانی که وقتی وجود داشتند، کماکان ادامه دارد؛ با همه بالا و پستی هایش، با همه تلخ و شیرین اش. اگر بپذیریم می توانیم ادامه دهیم؛ و این همان هنر یادگیری وادع، یادگیری خداحافظی است. اگر بخواهیم وفادار باشیم باید که با آن قسمت های خوبی که عزیزان مان از خود به جا گذاشته اند، ادامه دهیم. با آن تأثیری که بر ما گذاشته اند؛ با آنچه از ما در جایگاه خودمان باقی مانده است. در جایگاه انسانی که اکنون از موهبت زنده بودن برخوردار است و حق زندگی و خوشبخی و نشاط دارد.

جوهر هنر خداحافظی: راهنمای رهایی از دلبستگی ها، آماده شدن برای نشاط
خداحافظی یکی از سخت ترین لحظاتی است که تا به حال پشت سر گذاشته ایم، اتفاق ای که می تواند ما را از خودمان بیگانه می کند و جهت سردرگمی مان شود.
خداحافظی به معنی آزاد کردن چیزی است که نمیخواهیم آن را آزاد کنیم و میخواهیم تا همیشه داشته باشیم اش.
هنر خداحافظی به این معنی گفتن چیزی است که تا بحال ناتوان از گفتن اش بوده ایم، چیزی که قبلاً نگفته ایم، انجام کاری که نتوانسته ایم با دیگران انجام دهیم، در بغل گرفتن چیزهایی که در بغل نگرفته ایم، و با در نظر گرفتن همه چیز، هنر خداحافظی یعنی توانایی هر چیزی که نتوانستیم توانایی کنیم و زیاد تر از دست داده ایم اش.
به رغم ِ هر آنچه از دست می دهیم و هر آنکه ترک مان می کند، قوت، فداکاری و شجاعت تا این مدت در درون ما مدام باقی اند، حتی اگر باورش نکنیم. همه ما میتوانیم به آینده، هر چه مقدار که هم که امکان پذیر تیره و تارباشد، چشم بدوزیم و شهامت مقابله با سوگواری را داشته باشیم، چون این تنها راهی است که زندگی به ما میفهماند، آماده نشاط مجدد هستیم.
قوت خداحافظی: استقبال از تحول و رشد
بعضی اوقات حتی برای خداحافظی کردن هنگامی نمی ماند؛ تا به خودمان بیاییم فردی که زیاد دوستش داشته ایم پَر می کشد. هیچ کس زیاد تر از فردی که به خودش افترا می گوید و بر این باور است که لحظه خداحافظی اصلا اتفاق نمی افتد، صدمه پذیر نیست.
هنگامی از نظر عاطفی روی موقعیت یا رابطه ای اندوخته گذاری می کنیم، امکان پذیر زیاد تر مستعد پذیرفتن افترا ها یا تکذیب حقیقت باشیم، زیاد تر برآنیم تا خود را بفریبیم تا این که با حقیقت روبه رو شویم.
خورخه بوکای، روان درمانگر و نویسنده آرژانتینی که به علت پژوهش ها و آثار بسیارش در عرصه خودیاری و رشد شخصی در جهان شناخته شده است، زیاد تر پیچیدگی های احساسات و روابط انسانی را بازدید می کند و بر اهمیت خودآگاهی و رویارویی با حقایق دشوار پافشاری می کند.
از منظر او وابستگیها یا تمایلات عاطفی ما میتوانند قضاوت ما را تحت الشعاع قرار دهند و ما را به نادیده گرفتن حقیقت سوق دهند و در نتیجه در برابر فریب یا خودفریبی صدمهپذیرترمان کنند.

هنرِ خداحافظی: سفری برای شفای درون
آزمودن خداحافظی، یعنی این که سپس از گفتن “خداحافظ”، در غیاب افرادی که رفته اند، بتوانیم شاد زندگی کنیم. و این وقتی اتفاق می افتد که روال شفای درون را کم کم طی کنیم. پذیرفتن آنچه هستیم و از این به سپس خواهیم می بود.
یادگیری وداع یا عمل خداحافظی وقتی اتفاق می افتد که در غیاب فردی که دیگر نیست به قبل نگاه می کنیم و خود را به لطف او بزرگتر می بینیم . ما رشد کردهایم چون همه چیزهایی که گذراندیم تا لحظه خداحافظی خوب پیش رفته اند.
ما رشد کرده ایم چون آنها ما را شکستند و ما توانستیم خود را مجدد جمع کنیم. ما رشد کردهایم چون فهمید شدهایم که زندگی تنها وقتی معنی اشکار میکند که بخواهیم آن را زندگی کنیم.
“این افترا است که ما باید هر چیزی را که دوست داشته ایم و برایمان قیمت قائل بوده ایم روی دوش خود حمل کنیم. این افترا است که ما باید با همه چیزهای قبلی، با هر چیزی که دیگر وجود ندارد، به جلو برویم”.
-خورخه بوکای-
ایده رهایی از وابستگی های قبل و رشد در مسیر توانایی ها و قابلیت های انسانی فراخوانی به پذیرفتن تحول، پذیرفتن از دست دادن و اجازه دادن به خودِ آزادی برای تکامل بدون تحت سختی قرار گرفتن توسط وابستگیهای قبل است.
[ad_2]
منبع