هراس و ابهام شیوه تازه فروش سریال/ ازازیل به جستوجو تشکیل توهم در مخاطب است؟_آینده
به گزارش آینده
افرادی که سریالهایی همچون پهلوانان نمیمیرند و شهرزاد را دیدهاند این روزها به تماشای سریالی دعوت شده اند که اگر در زمانه آنها اتفاق افتاده باشد باز هم زمین تا آسمان از زندگیشان فاصله دارد.
شدت بخشیدن به ماجراهای اعصاب خراب کن که در سریالهای خانگی به روال عادی تبدیل شده نه تنها تاثییر مساعدی بر روی مخاطب نمیگذارد بلکه این سوال را به وجود میآورد که این سریال چرا باید دیده شود.
تا این مدت تاثیرات تلخ پوست شیر و گردن زنی برذهن و روان مخاطب باقی است که سریال ازازیل از گفتن تکان دهنده تا شروعی همانند به شوخی بد با مخاطب بر روی پلتفرم شبکه خانگی رفت.
سرگرمی با خون به جای سخن دل مردم
حسن فتحی به گفتن کارگردان مطرحی شناخته میشود که یقیناً در آخرین تاثییر سینمایی خود مست عشق به مخاطب این مطلب را داد که رویه تشکیل فیلم خود را تحول داده است و به سمت و سوی مجاز گرایی رفته است نه حقیقت گرایی.
مست عشق که کاری سخت و عظیم در مطرح زندگی دو چهره بزرگ عرفان و ادبیات ایران یعنی مولانا و شمس می بود، به حدی دچار چهرههای قشنگ و ماجراهای عشق زمینی شد که موفق نشد حق نوشته را ادا کند. گویی این فیلم مشترک با ترکیه فرصتی می بود برای جیغ و سوت زدن تماشاگر از دیدن چهره زنان و مردان قشنگ روی ترک که به دو بازیگر خوش سیما شهاب حسینی و پارسا پیروزفر اضافه شده می بود.
اما سپس از خوابیدن التهاب مست عشق، ازازیل نقل شد. این سریال که تقریباً همه چهرههای شاخص سینمای ایران را دور خود جمع کرده است، نه در تشکیل نوشته و نه در شخصیت پردازی به حسن فتحی نزدیک نیست.
گویی این کارگردان کاربلد خواسته است همهمهای بسازد از چهرهها، یک داستان جنایی، داخل کردن خون و قتل در داستان و مهمتر از همه اراعه شخصیتهایی که هر یک به طریقی مشکلات جدی شخصیتی داشته و به نوعی میتوانند یک بیمار روانی قلمداد شوند.اما آیا این حقیقت زندگی مردمی است که حداقل در خود تهران که بازیها اتفاق میافتد از صبح علی الطلوع تا پاسی از شب به جستوجو لقمه نان می باشند؟
اگر وقتی فیلمی همانند پهلوانان نمیمیرند این امید و انگیزه را در دل تماشاگر تشکیل میکرد که در نهایت خیر و خوبی پیروز است، آش شله قلم کاری به نام ازازیل به جستوجو انتقال چه پیامی جز زیستن در هراس و وحشت، زیستن در کنار افرادی که نفرت عمیقی از آنها داری و تلاش برای از بین بردن خود یا فرد دیگر است.
شوکا مهاجری عاقله زنی که به نظر میرسد تنها شخص با هوش ماجرا است برای همسر خود در فصل نخست مهمانی تولد برگزار میکند اما حاضر نیست به او نزدیک شود و مرتباً دچار خیالات است. همسر او نیز به همین ترتیب و از همان نخستین تکه خیانت او و رفتارهای لجام گسیختهاش عیان میشود. دوستان خانوادگی شان هم به همین ترتیب. همه دچار اوهام و هراس و دیدن چهرههای خونی.
گرته برداری از فیلم خارجیها
این داستان که یک فیلم ایرانی است زیاد همانند فیلم خارجیهای ترسناکی شده است که یک قاتل فراری مرتباً ظاهر شده و غیب میشود و در این بین یک نفر میمیرد. این یک نفر زن است. چهره ترسناک و خون آلود ماجرا هم زن است که با یک عروسک پارچهای شوکا را میترساند. ما نمیدانیم جادوگر است یا از ما بهتران فقط سرگرم میشویم تا بفهیم زندگی حال به هم زن خانم جراح به کجا میرسد؟ احتمالا به این علت که پریناز ایزدیار برای ما چهره محبوبی است و میتواند جذابیتی برای ادامه دادن سریال باشد.
حتی اگر شخصیت پردازی داستان نمره مقبولی اخذ کند اما مشابهت این سریال به فیلمهای سینمایی و سریالهای خارجی که عروسک جادو، قاتل زنجیرهای، خیالاتی کردن مخاطب و پچ پچ در گوش آدمهای داستان و در نهایت نیز به دام انداختن در زمان و مکانی که تصورش نمیرود، جهت شده تا ازازیل از سریال ایرانی بودن فاصله بگیرد یا اگر سریالی در ژانر وحشت است ربط ملزوم را با مخاطب تشکیل نکند.
توانایی فیلمهای جنایی و راز آلود همانند فیلم ساحره در زمان خود به حدی موفق می بود که امروز با تحول امکانات و ارتقا کیفیت سینما از کارگردانی همانند فتحی انتظار میرود جنایت در فیلم را حرفهایتر نقل کند.

از سویی فتحی که به ملودرامهای تاریخی خود شهرت دارد، با حرکت به سمت ژانر وحشت مخاطب را در دوگانگی قرار میدهد که باید در صحنههای این فیلم چه حسی به او دست بدهد؟ آیا این فیلم ترسناک است؟ خنده دار است؟ تلخ و تاریک است؟ و یا القای توهم به مخاطب است؟
متاسفانه آنچه در سینمای ایران غیبت آن به شدت حس میشود، اثرات فیلمها بر روی مخاطب است. مخاطب هیچ اهمیتی در این ماجرا ندارد. اگر فیلمی او را به سمت سودای عشقی ناممکن ببرد یا به خودکشی بکشاند یا به او حق آزار دیگران را بدهد، طبق معمولً اهمیتی نداشته و چنان که زیاد تر کارگردانها این روزها میگویند هر شخصی میتواند نظر خود را داشته باشد.
فیلم برداری پراکنده، موسیقی متن معلق
اما اگر قرار است ازازیل به معنی بچه شیطان ما را بترساند به درستی کدا م شخصیت ماجرا است؟ آیا دخترکی که عروسکی را در صحنه اول به دست گرفته ازازیل است و یا آن عروسک خود در حکم ازازیل ماجرا است؟ ما در تکه اول نمیدانیم که دشمن و شر کیست و اصلا مقصد او چه افرادی است و چرا به جستوجو کشتن آنها است؟ و آیا اصلا به جستوجو کشتن فردی است؟ ما فقط دچار حرکت دوربین هستیم که از جایی به جایی رفته و اتفاقاً هر جا میایستد برای این که تعداد تکههای سریال ما زیاد شود، داستان را از وسط تعریف میکند.
احتمالا در کل ماجرا پچ پچها به گفتن صدا و موسیقی متن قوت انتقال هراس بیشتری داشته تا دوربین و بازیگر. پچ پچهای دلهرهآور که باز هم ما را با افراد متوهم داستان همراه میکند. از زنی که در ساختمان گربهای دارد تا خانم دکتر و همسرش و دوستان خانوادگی آنها هیچ کدام روح و روان متعادلی ندارند.
پریناز ایزدیار، بابک حمیدیان، پیمان معادی، محمود پاکنیت، مریلا زارعی، گوهر خیراندیش، بهرنگ علوی، مریم سعادت، بابک کریمی، محمد بحرانی، احترام برومند و علی سخنگو جمعی از بازیگران این سریال می باشند. این همه چهره سرشناس جمع شدهاند تا زیر چتر کارگردانی همانند حسن فتحی چه بگویند؟ نکند سینمای فاخر ما گرفتاری مهم خود را فروش در گیشه آن هم به هر قیمتی قرار داده باشد؟
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها 
منبع
