مالیات این افراد بخشیده می شود؟

بازماندگان شب هول طبس؛ ۷۰۰ کارگر استعفا داده‌اند_آینده


به گزارش آینده

آن روز سه ساعت مانده به پاییز امسال، کوه زیر پای شیفت شب لرزید. یک روز سپس، نیمی از کارگران مامور شدند که اجساد نیمی دیگر را از غول مدفون طبس بیرون بکشند. از لای سنگ‌های سیاه منطقه‌ای که روی تابلو آن نوشته: «منطقه معدنی پرورده». از آن جمعیت دو هزار نفره، معدن ۵۳ کارگر را آن روز بلعید و دیگر آنها را زنده بعد نداد. ۷۰۰ نفر دیگر هم یکی‌یکی تا ۴۰ روز سپس استعفا دادند. برخی از کارگاه‌های بزرگ ۲۰۰ نفره تابستان، اکنون با شش، هفت نفر کار می‌کنند. همان بازمانده‌ها هم مانده‌اند بین رفتن و نرفتن. اینها سخن‌های چند کارگر اسبق معدنجوی طبس است که با چند سال سابقه به‌تازگی از کار خود استعفا داده‌اند.

۴۰ روز از مرگ معدنجویان طبس می‌گذرد. نزدیک ورودی معدن c که از همه ویران‌تر شده چند کارگر در رفت‌وآمدند. با این که بر پایه گزارش مجلس کارفرما هم در این حادثه سهمی داشته، معدن فعال است. فردی هم این را تکذیب نمی‌کند. این کارگران بازماندگان شب هول طبسند. مدیران با شدت اجازه ورود نمی‌دهند و گازش را می‌گیرند و می‌روال. همین که راه ورود خبرنگاران را بسته‌اند مشخص می کند که تا این مدت چیزی تحول نکرده و «معدنجو» به گمان زیادً با همان ایمنی پایین اغاز به کار کرده است. هراس توی چشم کارگرانی که دورتر از معدن ایستاده‌اند دو‌دو می‌زند.

هم می‌خواهند سخن بزنند و هم می‌ترسند همین آب باریکه ماهی ۱۳ میلیون تومان حقوق‌شان هم بریده شود و دیگر قرارداد شش ماهه‌شان را تمدید نکنند. آنهایی که مانده‌اند می‌گویند ما شهید زنده‌ایم. آنهایی که رفته‌اند می‌گویند، طاقت کار کردن نداشتیم. آنهایی که مانده‌اند می‌گویند، هر روز معدن ما را می‌خورد. آنهایی که رفته‌اند می‌گویند، یادآوری اول مهرماه گوشت تن‌مان را می‌ریزد.

مرد میانسالی از قدیمی‌های «معدن‌جو» بیرون از کارگاه می‌گوید: «هنگامی بچه‌هایمان را بیرون از معدن می‌دیدی فکر می‌کردی از بالاشهر تهران آمده‌اند. نه اینجوری همانند من. خوش‌تیپ و خوش‌هیکل.» جمله‌اش را با صدای ضعیفی اینطور همه می‌کند: «اما از بدن ۸۰ کیلویی برخی از آنها ۱۰ کیلو باقی مانده می بود.»

ناجیان کارگران استعفا دادند 

روز حادثه معدنجوی طبس، به کارگرانی که در شیفت ۱۵ روزه استراحت‌شان بودند خبر داده می‌شود که هر فردی توان و دل و جرأتش را دارد برگردد و اجساد را از دل معدن بیرون بیاورد. نزدیک به ۱۰ نفر از کارگران این دعوتنامه را قبول می‌کنند تا حلق زمین را بشکافند. مگر امدادگران معدن این کار را نکرده بودند؟ «نه خانم. ما آنها را بیرون می‌کشیدیم. سوار واگن‌ها می‌کردیم و امدادگران جنازه که می‌آمد بالاتر، آنها را تحویل می‌گرفتند. بقیه حاضران هم آنجا بودند، نهارشان را می‌خوردند و می‌رفتند. دست آخر هم از همه تقدیر کردند، اما یک نفر اسم ما را نیاورد.»

اکنون هم همه آن کارگران ناجی از معدنجو استعفا داده‌اند. می‌گویند از آخرین بار که با بدن بی‌جان رفقای‌شان بیرون آمده‌اند، نتوانسته‌اند پایشان را معدن بگذارند. زندگی برای آنها از اکنون به‌سپس معنی فرد دیگر دارد. یک لحظه که از زمان غافل شوند، ردیف بدن‌های پاره‌پاره و اجساد یخ‌زده است که جلوی چشم‌شان ردیف می‌شود.

چه کارگرانی استعفا دادند؟

از کارگران بیرجندی ۱۰ تا ۲۰ نفر، از مشهدی‌ها ۳۰ تا ۴۰ نفر و از کارگران قوچان نزدیک به ۲۰۰ نفر استعفا داده‌اند. بقیه بازمانده‌ها با اماواگر و احتمالا ماندند و گمان دارد همین روز‌ها آنها هم همراه شوند بیرون. شورای شهر قوچان برای برخی از آنها در یک شرکت لبنیاتی، یک کارگاه معدن و کارگاه فرد دیگر در شهرک صنعتی کار اشکار کرده. مرد ۳۰ ساله اهل اطراف این شهر که تا این مدت سپس از استعفا کار اشکار نکرده، می‌گوید: «برخی از همکاران‌مان که استعفا دادند در این مشاغل اغاز به‌کار کرده‌اند که حقوق یکی از آنها ماهی هشت میلیون تومان است. می‌شنوید؟ ماهی هشت میلیون تومان. سیستم‌اش هم این است که یک ماه پشت سر هم کار می‌کنی و دو روز مرخصی می‌گیری.»

بقیه استعفادهندگان فعلاً بیکارند و به گمان زیادً تا چند ماه آینده فقط بیمه بیکاری بگیرند. برخی از آنها می‌گویند که اگر حقوق‌مان را زیاد تر کنند احتمالا برگردیم معدن. این وعده را مدیرعامل معدنجو به آنها داده است. چند کارگر می‌گویند که آنها آقای رئیس را هیچ‌زمان ندیده بودند. «نه که نیامده باشد، می‌آمد، اما کارگر که اجازه نزدیک شدن به او را نداشت.» با این حال به حرف های آنها، محمد مجتهدزاده سپس از آوار طبس باشگاه معدن آمده و قول داده که به‌جز امکانات ایمنی، حقوق‌ها را از همین ماه سه میلیون تومان افزایش بدهد. یعنی حدوداً از ۱۳ میلیون تومان برسد به ۱۶ میلیون. حقوقی که تا دیروز تا این مدت واریز نشده است.

در همین جلسه به گوش کارگران رسیده مسئولان معدن وسایل خارجی برای افزایش ایمنی خریده اند و فعلاً این تجهیزات در گمرک مانده است. آنها می‌گویند، مدیریت از حقوق و بیمه هر فردی که یک هفته مرخصی گرفته می بود کم کرده‌اند. کارگران بلوک C که تا اول آبان‌ماه تعطیل بودند، اما کارگران بلوک B ناچار شدند از همان دوم مهرماه با بیل و کلنگ و چراغ قوه مجدد کار را اغاز کنند. هر فردی هم نبوده، جریمه شده است.

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ها درباره انتخابات، سیاست، اقتصاد، ورزش، حوادث، فرهنگ وهنر و گردشگری را در آینده دنبال کنید.

۱۰۰ متر مانده به بدن‌های رفقای‌مان 

کارگرانی که برای آوردن اجساد داوطلب شده بودند اکنون به‌تازگی لب از لب بازکرده‌اند که آن روز به آنها چه قبل است. در آن سه روزی که به جستوجو همکاران‌شان می‌گشتند، چه اتفاق‌هایی رخ داده است؟ برخی از روایت‌ها با وجود گذشت ۴۰ روز تا امروز به گوش فردی نرسیده بوده. چهار کارگر داوطلب در بلوک C می‌گویند، فردی مجبورشان نکرده می بود که این کار را بکنند. «رفقای‌مان بودند. هم‌ولایتی بودیم. معلوم می بود که با چنگ و دندان می‌رویم تا بیرون بیاوریم‌شان.»

آنها باید نزدیک به ۱۰۰ متر زیر کو‌ه زغال پایین می‌رفتند تا برسند به بچه‌ها. ۱۵-۱۰ متر اول معدن راه باز می بود، اما بقیه مسیر به دیواره سفت و سخت صخره‌ها برخورد می‌کردند. این چهار نفر یک کلنگ بردند که به‌زور سنگ‌ها را از دل کوه جدا می‌کرد. چند سانتی‌متر، چند سانتی‌متر جلو می‌رفتند. تونل می‌زدند و قطعه‌های سنگ را با دست بیرون می‌بردند. قطر تونل‌شان ۴۰ سانت زیاد تر نمی‌شد. فقط در همین اندازه که خودشان بتوانند جا شوند. روی زانو و کف دست راه می‌رفتند. هنگامی زمین را هم‌اندازه با طول یک زمین چمن استادیوم آزادی تراشیدند، به اولین جسد‌ها رسیدند. به ۲۰ بدن بی‌جان. راه هر روزه آنها ۲۰ برابر طویل‌تر از چیزی می بود که آن روز کندند.

کارگران معدنجو در روز‌های عادی ابتدا ۷۰۰ متر مستقیم می‌رفتند تا برسند به کوچه بعد‌کوچه‌هایی که زیر زمین حفر شده می بود. صد‌ها کیلومتر سپس از این تازه می‌رسیدند به کارگاه‌ها. هرکدام از کارگاه‌ها در یکی از این کوچه‌های زیرزمینی قرار داشت که در دل خاک، سیاهی را شکافته می بود. ارتفاع دیواره این تونل‌ها در اول ورودی معدن از یک‌متر اغاز می‌شد و کم‌کم به ۴۰ سانتی‌متر می‌رسید.

قبلاً برای رسیدن به همین‌جا پنج دقیقه داخل نفربر می‌نشستند و بقیه راه را ۲۵ دقیقه پیاده‌روی می‌کردند. اما اکنون قضیه فرق می‌کرد. سپس از انفجار، دیواره‌ها و سقف خراب شده بودند. داخل تونل‌ها پر از گاز می بود و این شدت رسیدن کارگران به اجساد را کم می‌کرد. ناجیان برای رسیدن به همکاران زیر آوار، سه روز در راه بودند. سه روز پتک می‌زدند، عرق می‌ریختند و سنگ جابه‌جا می‌کردند تا دست‌شان به دست بی‌جان آنها برسد. به دست امیرعلی، به احسان، به عباس و دیگران. دو روز هم بیرون آوردن‌شان زمان برد.

یکی‌یکی رفقای‌شان را روی کول می‌انداختند و از دل شب بیرون می‌آوردند. بدون دستکش، بدون ماسک و بدون کیسه نجات؛ فقط با یک چراغ قوه و کلنگ. کارگر ۲۶ ساله‌ای که همکارانش را بیرون آورده با شش سال سابقه کار می‌گوید: «همه را شناختم. بدن‌ها بریده‌بریده شده بودند. من، اما به‌جز پنج یا شش نفر که سوخته بودند، بقیه را شناختم. سپس هم تا واگن‌ها آوردم‌شان و داخل واگن آنها را به بیرون از معدن فرستادم. سپس از پنج روز هم با لباس پاره و دست و بال زخمی بیرون آمدم.»

آنهایی که اجساد را بیرون آوردند، می‌گویند در تونل C دو نفر خاک روی بدن کارگران ریخته شده که استخوان آنها را همانند ماهی نرم کرده می بود. سه نفر را از روی دی‌ان‌ای شناختند. احسان را هم از خالکوبی روی دستش. احسان اولین نفری می بود که ناجیان معدن توانستند زیر خاک اشکار کنند. جزئیات تصاویر، دلش را آشوب می‌کند و فقط می‌گوید که یک روز سپس از بیرون آوردن همکاران‌شان، همه این ناجیان تبخال زده‌اند و تا اول آبان‌ماه سر کار نرفتند.

آنچه داخل کوه زغال‌سنگ گذشت همه این ۴۰ روز سلول‌سلول جان‌شان را مکیده است. این ماجرایی می بود که در تونل c اتفاق افتاده، اما اشکار کردن کارگران در تونل B مقداری راحت‌تر بوده. حداقل بدن‌ها قابل حمل بوده‌اند. دیدن بدن‌های یخ‌زده، چشم‌ها را از حدقه در می‌آورد. آنهایی که در تونل B بودند، با گاز جان دادند. چطور؟ در همان حالتی که زیر زمین بودند خشکشان زده می بود. یکی سنگی برداشته می بود و یکی دستش را به سرش زده می بود و فرد دیگر با کمری خم شده، در همان حالت فریز شده می بود.

زنده ماندن سخت شده می بود

هنگامی از زیر خاک بالا می‌آیند زیر ناخن‌ها، لابه‌لای خطوط کف دست‌ها و داخل گوش‌های‌شان هم خرده‌ریزه‌های سیاه سنگ چسبیده. همانند ر. ر که او هم یک بازمانده است. بازمانده‌ای که دیگر نتوانسته زیاد تر از این، در طبس بماند. «آن‌ها که مردند، اما اکنون زنده‌ماندن برای‌شان سخت‌تر شده. قبلاً هم سخت می بود. قبلاً از خواب که بیدار می‌شدیم دست‌های‌مان لمس می‌شد. یخ می‌زد. انگشت‌ها کار نمی‌کردند. ۱۰ دقیقه ماساژ می‌دادیم که روان شود، اما اکنون دیگر عقل‌مان هم سر جایش نیست. هنگامی آدم‌ها سخن می‌زنند نمی‌فهمم. یک دفعه می‌روم توی خودم و لیوان چای از دستم می‌افتد. آنها از برادر هم به من نزدیکتر بودند.»

کمتر از یک هفته از استعفایش می‌گذرد و هر روز با خودش تکرار می‌کند: «اگر اینها نمی‌مردند، ما مرده بودیم. در طبس هم اتاق سر جایش می بود، هم کلنگ‌ها و بیل‌ها. جاده، تونل و زمین هم همان است، اما هم اتاقی‌های‌مان نبودند. چطور این را تحمل کنیم؟ عکس آنها مدام می‌آید توی ذهن‌مان.»

او با شش نفر از کشته‌شده‌های بلوک C هم‌اتاق بوده. استعفا هم داده، اما تا این مدت کار اشکار نکرده و دیگر نمی‌خواهد به آنجا برگردد: «همیشه هر بار دم ورودی، اشهدمان را می‌خواندیم که احتمالا دیگر برنگردیم. قبل از این در هر شش ساعت، دو نفره ۵ متر زمین را می‌کندیم. اما اکنون سپس از این اتفاق، هنگامی که دیگر جان‌مان بریده، شیفت‌های جمعاً ۱۲ ساعت کارمان را کمتر کرده‌اند.»

«ر. ر» اهل قوچان است. قوچانی‌ها چندین جوان در این انفجار از دست داده‌اند. سه خانواده در دو روستای این شهر، شش برادر را از دست داده‌اند. هر خانواده دو برادر. فرهاد پیرزاده، همان رتبه دو رقمی کنکور، پسر از یکی از همین خانواده‌ها بوده است. اکنون هم فقط از یک روستای سراب از توابع قوچان، ۲۰ کارگر استعفا داده‌اند. به حرف های این مرد جوان، از نظر ایمنی و تجهیزات چیزی تحول نکرده، اما برای مثالً دیگر هر شیفت، یک ماسک خواهند داد. قبلاً همین را هم نمی‌دادند.

«حتی دستگاه مکانیزه هم اگر بوق می‌زد، می‌انها گفتند این همیشه بوق می‌زند ولش کن. استادکار همان روز حرف های می بود، این شیفت خطرناک است. نباید رفت. نباید داخل معدن شد. به او جواب دادند که خب نرو. استادکار هم جواب داده: خب اگر من که سرکارگرم نروم، بقیه چطور بروند؟ اینطور می‌شود که همه انها با هم می‌روال و همه با هم می‌میرند.»

دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها

خبرهای ورزشی

خبرهای اقتصادی

اخبار فرهنگی

اخبار تکنولوژی

اخبار پزشکی



منبع