خودآگاهی به جای فرد، به سود اجتماع تکامل یافته است_آینده
[ad_1]
به گزارش آینده
چرا تواناییی خودآگاهی در قسمت زیربنای فیزیولوژی مغز ما تکامل یافته است؟ خودآگاهی یا هشیاری، با وجود این که بخشی پویا از علوم اعصاب است، طبق معمولً با مناقشهها و اختلاف در نظریهها توصیف میشود؛ در این مناقشهها، نظریههای مختلفی با یکدیگر در رقابت می باشند.
محققان با منفعت گیری از روش نوین مرور دامنهای، بیشتر از هزار مقاله را بازدید و بیشتر از ۲۰ گزارش نظری گوناگون در عرصهی خودآگاهی را شناسایی کردند. با این وجود، فیلسوفانی همانند دیوید چالمرز، دانشمند علوم شناختی، استدلال میکنند که هیچ نظریهی علمی واحدی نمیتواند به درستی خودآگاهی را توضیح دهد.
محققان، خودآگاهی را به گفتن «آگاهی ذهنی شهودی» تعریف میکنند که خویشتنآگاهی را نیز شامل میشود. دیوید اکلی، استاد بازنشسته روانشناسی از کالج دانشگاهی لندن و پیتر هالیگن، استاد افتخاری عصبروانشناسی در دانشگاه کاردیف ولز، در مقالهای که به تازگی در مجله Interalia انتشار شده و تا این مدت تحت قضاوت همتا قرار نگرفته، استدلال میکنند که یکی از دلایل عمدهی مناقشه بر سر تعریف خودآگاهی، نقش قوی «شهود» است.
جیسی ریس آنتیس، دانشمند علوم اجتماعی، در این باره نوشته است: «تعداد بسیاری از مناقشهها در عرصهی ماهیت بنیادی خودآگاهی، به شکل نبردی شهودی گفتن خواهد شد که در آن، طرفهای گوناگون او گفت و گو، هر کدام شهود قوی خود را گزارش میکنند و آنها را دربرابر یکدیگر قرار خواهند داد.»
مخاطرات شهود
باورهای کلیدی شهود، با پشتوانهای از یک عمر ازمایش ها ذهنی حمایتخواهد شد. به گفتن مثال، فرآیندهای ذهنی ما از بدن فیزیکی ما جدا می باشند (دوگانهگرایی ذهن و بدن) و فرآیندهای ذهنی ما، تصمیمات و اعمال ما را به وجود میآورند و آنها را کنترل میکنند (علیت روانی).
این چنین باورهایی در همه فرهنگهای بشری دیده خواهد شد. این باورها از آنجا که به گفتن عقاید اساسی در زیاد تر دموکراسیهای لیبرال و سیستمهای قضایی کیفری، نقش مهمی را ایفا میکنند، از اهمیت برخوردار می باشند. باورها در برابر شواهد متقابل مقاوم می باشند، دلیلش این است که باورها توسط مفاهیم اجتماعی و فرهنگی همانند اختیار یا اراده آزاد، حقوق بشر، دموکراسی، عدل و مسئولیت اخلاقی، به شدت حمایتخواهد شد. همه این مفاهیم، فکر را بر این بنا میگذارند که خودآگاهی نقش کنترلکنندهی مرکزی را برعهده دارد.
با این حال، شهود فرآیندی شناختی و غیرارادی است که برای اراعهی توضیحات و پیشبینیهای سریع و مورداعتماد، تکامل یافته است. در واقع، شهود بدون نیاز به این که ما بدانیم چطور یا چرا چیزی را میدانیم، نقش خودش را ایفا میکند. به این علت، پیامدهای شهود، بدون نیاز به اندیشهای گسترشیافته یا اراعهی توضیحات تحلیلی و قراردادی، نحوهی گفتن و فهمیدن ما از دنیای روزمرهی اطراف خودمان را شکل خواهند داد.
باورهای شهودی، در عین حال که برای تعداد بسیاری از فعالیت های روزمره سودمند و در واقع حیاتی می باشند، میتوانند نادرست باشند. این چنین، این باورها میتوانند با سواد علمی نیز تداخل داشته باشند.
گزارشهای شهودی از خودآگاهی، در نهایت اختیار و کنترل ما بر زندگی و تصمیمهایمان را در دستان خودمان قرار خواهند داد. ما به سادگی، بر پایه تواناییهای شخصی خودمان، فکر میکنیم که میدانیم خودآگاهی چیست و چه نقشی دارد. چون افکار، مقاصد و امیال ذهنی به گفتن تعیینکننده و کنترلکنندهی اعمال ما در نظر گرفته خواهد شد.
خودآگاهی تکامل یافت تا ما بتوانیم ایدهها و احساسات خود را با جهانی گستردهتر به اشتراک بگذاریم
مشکل مدلهای علمی خودآگاهی، تطبیق گزارشهای شهودی در چارچوب ماتریالیستی با یافتههای علوم اعصاب است. اکنون هیچ توضیحی علمی برای چگونگی تشکیل یا نگه داری تواناییهای ذهنی در بافت مغز وجود ندارد، با این حال، توافق (زیاد تر) دانشمندان علوم اعصاب بر این است که تشکیل و نگه داری تواناییهای ذهنی در بافت مغز، محصولی از فرآیندهای مغزی است.
خانواده نئاندرتال و انسان خردمند در شب در غار دور آتش نشستهاند و گوشت میپزند
انسانها به گفتن طوری زیاد اجتماعی شناخته خواهد شد.
اهداف اجتماعی
با وجود همه دلایلها، چرا خودآگاهی که با آگاهی ذهنی تعریف میشود، تکامل یافته است؟
خودآگاهی امکان پذیر به گفتن بخشی از تکامل سیستم عصبی، تکامل یافته باشد. بر پایه چندین نظریه، کارکرد کلیدی و سازگار با محیط خودآگاهی (اراعهی مزایای بقا و تولیدمثل به جاندار)، این است که جنبش ارادی فرد را مقدور سازد. اراده، در نهایت با امیال، اختیارها و فردیت ما همخوانی دارد. به این علت، به راحتی میتوان فکر کرد که خودآگاهی تکامل یافته است تا ما، به گفتن فرد، از مزیتهای آن منفعت ببریم.
اما محققان استدلال میکنند که خودآگاهی، امکان پذیر تنها برای تسهیل عملکردهای کلیدی سازگار با اجتماع تکامل یافته باشد. یعنی خودآگاهی به جای پشتیبانی به نگه داری بقای ما به گفتن فرد، تکامل یافته تا بتوانیم ایدهها و احساسات تواناییشدهی خودمان را در جهانی گستردهتر، انتشار کنیم و با اجتماع به اشتراک بگذاریم. در نهایت، این کار امکان پذیر برای نگه داری بقا و فراهم رفاه، به سود گونههای گستردهتر باشد.
ایدهی اراعهشده با نظریههای تازه در عرصهی ژنتیک نیز مطابقت دارد. در حالی که علم تکاملی به طور سنتی روی ژنهای فردی متمرکز است، ایدهی کارکرد انتخاب طبیعی در سطوحی چندگانه بین انسانها نیز به رسمیت شناخته میشود. به گفتن مثال، فرهنگ و جامعه بر ویژگیهای وراثتی بین نسلهای گوناگون تأثیر میگذارند، اما ما برای برخی از آنها، قیمت بیشتری قائل هستیم.
محققان استدلال میکنند که اجتماعیبودن و گروهگرایی، یعنی گرایش گروهها و افراد به تشکیل پیوندهای اجتماعی و زندگی در جوامع، استراتژی کلیدی بقا است و بر چگونگی تکامل مغز و شناخت نیز تأثیر میگذارد.
محققان در مطالعهی تازه با پذیرفتن اصول و مبنا تکامل اجتماعی، نظر میکنند که آگاهی ذهنی، از هیچگونه ظرفیت جدا گانه برای تأثیرگذاری علّی بر دیگر فرآیندها یا اعمال روانشناختی، برخوردار نیست. ایدهای که میگوید آگاهی ذهنی دارای هدفی اجتماعی است، پیش از مطالعهی تازه نیز توسط دیگر محققان توضیح داده شده می بود. با این حال، این ایده که آگاهی ذهنی دارای هیچگونه تأثیر علّی نیست، حقیقت وجود تواناییهای ذهنی را تکذیب نمیکند و نمیگوید که این تواناییها توهم می باشند.
مدل محققان، آگاهی ذهنی را از قسمت پیشفکر امور کنترلشده توسط ذهن ما حذف میکند. اما این کار بدین معنی نیست که مطالعه، هیچ ارزشی برای ازمایش ها درونی و شخصی قائل نیست. در واقع، علت این کار، ارزشی است که محققان مطالعه برای ایناین چنین ازمایش ها قائل می باشند. آنها به گزارشهای شهودی امکان خواهند داد که به شکلی مجابکننده و گسترده، در سیستمهای سازمانهای اجتماعی، حقوقی و روانشناسی باقی بمانند.
محققان میگویند نسبتدادن عاملیت و مسئولیت اعمال شخصی به مجموعهای زیستی از سلولهای عصبی در مغز، عملی شهودی نیست. اما در عین حال، منطقی است که سازوکارهای اجتماعی زیاد ارزشمندی همانند اراده آزاد، حقیقت، صداقت و عدل را بهشکلی معنادار به افراد، بهگفتن اعضایی توجیهپذیر از جامعهای اجتماعی، نسبت داد.
اگر بخواهیم منطقی فکر کنیم، رفتارهای ما عمیقاً از طبیعت زیستی خودمان ریشه میگیرند، اما ماهیت اجتماعی ما تا نزدیک به تعداد بسیاری توسط نقشها و تعاملاتمان در جامعه تعریف میشود. به این ترتیب، معماری روانی ذهن باید با تبادل و دریافت اطلاعات، ایدهها و احساسات تطبیق داده شود. در نتیجه، در حالی که مغز بهگفتن اندامی زیستی از مسئولیتپذیری و عاملیت ناتوان است، روایات اجتماعی و قانونی، زمانها است که افراد را مسئول رفتارهای خودشان میدانند.
در نتیجه، کلید دستیابی به توضیحی علمیتر از آگاهی ذهنی، الزام پذیرفتن این کار است که زیستشناسی و فرهنگ برای شکلدادن به چگونگی تکامل مغز، با هم در تعامل می باشند. آگاهی ذهنی، تنها بخشی از ساختار زیاد گستردهتر مغز را شامل میشود که برای تسهیل بقا و رفاه گونهها طراحی شده است.
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها
[ad_2]