چرا ولادیمیر پوتین تا این اندازه از فیلم «مرشد و مارگاریتا» میترسد؟!_آینده
 [ad_1]
به گزارش آینده
در دنیای موازی “مایکل لاکشین” کارگردان مرشد و مارگاریتا شبها را با لباس تاکسیدو همراه با بازیگران در مراسم استقبال از فیلم جدیدش روی فرش قرمز قدم میزند. او روزهایش را با لبخند زدن برای عکاسان و سوار شدن در ماشینهای لیموزین سپری میکرد. با این وجود، در دنیای حقیقی، این فیلمساز ۴۳ ساله قادر به تبلیغ فیلم پرفروش خود نیست. در حالی که فیلم به پیروزی چشمگیری دست یافته؛ در تنها کشوری که اکنون نمایش داده میشود: روسیه. کارگردان فیلم از خانه اش در لس آنجلس میگوید: “اسم من حتی روی پوستر یا هیچ یک از تبلیغات فیلم به منظور اکران در روسیه نبوده است”.
به گزارش ونیتی فِر، اقتباس لاکشین از رمان تحسین شده روسی تاثییر “میخائیل بولگاکف” می بود. هزینه ساخت فیلم ۱۷ میلیون دلار شامل انبوهی از نمودهای اختصاصی است. خط داستانی نقد همه عیار اقتدارگرایی است و پیامی که فیلمساز این گونه خلاصه میکند: چطور به گفتن یک نویسنده در برابر سانسور آزاد باقی میمانید”؟
موضوعی که پرداختن به آن در روسیه حتی قبل از به قول پوتین “عملیات نظامی اختصاصی” در اوکراین نیز دشوار می بود. اکنون که هنرمندان، نویسندگان و روزنامه نگاران ناموافق پوتین در روسیه به زندان انداخته خواهد شد ممنوع الخروج شده و در برخی از موارد به قتل میرسند نمایش این چنین فیلمی جسورانهتر نیز قلمداد میشود.
فیلم لاکشین در تاریخ ۲۵ ژانویه اکران شد و تا به امروز، بیشتر از پنج میلیون تماشاگر روس “مرشد و مارگاریتا” را در سینماها تماشا کرده اند که آن را به یکی از بهترین فیلمهای سال تبدیل کرده است. عکس العمل تماشاگران شوقانگیز بوده است: سرانجام آنان میتوانند فیلمی در انتقاد از رژیم ببینند. آنان داستان نویسندهای را کشف کردهاند که برای نمایشنامههایی که خلق کرده محاکمه شده و توسط همسالاناش طرد شده می بود. آنان به صحنههایی خندیدهاند که در آن بوروکراتها در حماقتشان از یکدیگر پیشی میگیرند.
در دو سال قبل در روسیه سینماها فقط فیلمهای بی زیان و بی خطری را نمایش خواهند داد که توسط مقامهای رسمی تایید شده اند. سینماهای مسکو اکنون نفس راحتی میکشند. برخی از فیلمهای اکران شده حتی با تشویقهای پرشور به آخر رسید. آیا کرملین گوش میدهد؟
ماشین پروپاگاندای پوتین یک روز بعد از اکران فیلم “مرشد و مارگاریتا” در سینما به کار افتاد. ابتدا، “تیگران کیوسایان” مجری ستاره تلویزیونی موضع “ضد روسی” لاکشین را به باد انتقاد گرفت و از مقامهای دولتی روسیه خواست تا تحقیقاتی را درمورد تشکیل آن فیلم اغاز کنند.
“ولادیمیر سولوویف” در یکی از پربینندهترین برنامههای تلویزیونی روسیه سوال کرد: “چطور امکان پذیر این فیلم غیر وطن پرستانه مجاز شناخته شده باشد؟ آیا این یک عملیات اختصاصی است”؟
“ریدُوکا” یک کانال تلگرامی طرفدار کرملین با بیشتر از دو میلیون تماشاگر این فیلمساز را مقصد گرفت و او را به گفتن فردی درصدد “بدنام سازی روسیه” توصیف کرد و او را به علت ابراز مخالفت اش با جنگ روسیه در اوکراین در شبکههای تلویزیونی مجرم شناخت. در نهایت، “تروفیم تاتارنکوف” مجری رادیو “اسپوتنیک” لاکشین را با “دشمنان خلق” قیاس کرد که در زمان استالین ترور میشدند.
در لس آنجلس، لاکشین در استقبال از اثرش به طوری حرکت میکند که گویی ملوانی است که طوفان را از طریق تلسکوپ تماشا میکتند. با این وجود، خورشید در کالیفرنیا میدرخشد دور از طوفان در مسکو. او از جواب به سوالها درمورد بازیگرانی که در روسیه می باشند خودداری میورزد. او میگوید:”آنجا همگان میترسند”.
با گوش دادن به سخن بگوییدهای او در رابطه دوران کودکی اش که بین ایالات متحده و روسیه تقسیم شده اغاز متوسط کار او، و جاه طلبیهای هالیوودی اش اشکار نیست که آیا او در حال زندگی همزمان رویای یک فیلمساز است یا یک کابوس یا هر دو. او میگوید: ” یقیناً به این فیلم زیاد افتخار میکنم”. همان طور که مصاحبه پیش میرود او از خبرنگار “ونیتی فر” میخواهد که برخی از نقل قول هایش را مجدد بخواند با دقت به این که او تهدید به مرگ شده و در رابطه حالت همکاران اش که تا این مدت در روسیه می باشند میترسد. به همین خاطر ونیتی فر تصمیم گرفت با این خواسته او موافقت کند. لاکشین میگوید هربار مقالهای در روسیه درمورد فیلم اش انتشار میشود او مورد تهدید قرار میگیرد.
نوامبر ۲۰۱۹ سه مرد به لاکشین نزدیک شدند. دو نفر از آنان از پیشگامان سینمای روسیه می باشند: روبن دیشدیشیان تاجری با توانایی غیرقابل تکذیب و ایگور تولستونوف تهیه کننده برجسته فیلمهای روسی از زمان فروپاشی دیوار برلین. در سه سال قبل آنان به آن فیلمساز حرف های بودند که امیدوار بودند اقتباسی بزرگ از مرشد و مارگاریتا تشکیل کنند. تیمی که حول محور یک کارگردان قبلی راه اندازی شده می بود از هم پاشیده می بود و آنان به جستوجو راه اندازی مجدد پروژه با کارگردانی تازه بودند.
توانایی لاکشین به گفتن کارگردان زمان ها است که به تبلیغات بازرگانی محدود شده می بود. با این وجود، وقتی که آنان با لاکشین ملاقات کردند او در اغاز پیروزی می بود. او در حال سنگ همه گذاشتن روی پروژه “اسکیتهای نقره ای” اولین فیلم مهم نتفلیکس می بود که برای بازار روسیه تشکیل شد یک کمدی رمانتیک و اجتماعی که در سن پترزبورگ دوره تزار نیکلای دوم رخ میدهد. لاکشین میگوید:”این یک اتفاقات بزرگ در روسیه محسوب میشد”.
همزمان که تهیه کنندگان تلاش کردند لاکشین را قانع کنند او کماکان تردید داشت. او با یادآوری نسخه سال ۱۹۷۲ میلادی ساخته شده با اقتباس از مرشد و مارگاریتا توسط “الکساندر پتروویچ” کارگردان اهل یوگسلاوی حرف های می بود:” اقتباس از رمان بولگاکف غیرممکن است. “
دو هفته بعد از اکران فیلم علیرغم هیاهوی تبلیغاتی تشکیل شده مقامهای حکومتی تصمیم گرفتند نمایش آن را متوقف نکنند
مرشد و مارگاریتا که در دهه ۱۹۳۰ نوشته شده رمانی پیچیده است. داستان با هم صحبتی و قدم زدن دو روشنفکر لاییک و رسمی (دو شخصیت مهم داستان) در یکی از پارکهای مسکو اغاز میشود: یکی میخاییل الکساندر یا همان برلیوز نویسندهای مشهور و سردبیر یکی از مجلههای وزین ادبی پایتخت و رئیس کمیته مدیریت یکی از محافل ادبی مسکو و فرد دیگر جوان شاعری به نام ایوان نیکولاییچ پونیریف که با نام مستعار بزدومنی شناخته میشود. برلیوز به نوعی نماینده روشنفکران رسمی و صاحب باند و باندبازیهای ادبی است که محافل مافیایی ادبی راه میاندازند و اندیشهای سطحی و تک بعدی دارند و دگراندیشان را مجال رشد و نمو و شکوفایی نمیدهند و تنها به آنان که مرید و سرسپرده شان باشند اجازه فعالیت خواهند داد و دیگران را زیر پا له میکنند، شعر و آثار سفارشی میپذیرند و شبکهای تار عنکبوتی در همه نشریات مهم و سرشناس تنیده اند.
سایه این روشنفکران و نویسندگان رسمی بر همه عرصه ادبی و محافل نویسندگی سنگینی میکند و نگاه تحمیلی شان در همه جا گسترده است. یکی از قربانیان این باندهای مافیایی قهرمان این رمان یعنی مرشد است که در فصلهای بعدی رمان ظاهر میشود و میبینیم که این حضرات ریش و سبیل دار چه بلایی به سر او با آن همه خلاقیت و عشق و شور آورده اند.
رمان از سه داستان موازی راه اندازی شده است که در نهایت یکپارچه خواهد شد: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطس و به صلیب کشیده شدن مسیح و عشق مرشد و مارگاریتا.
مضامین واقع گرایانه، خارق العاده و اعتقادی به هم میرسند. داستان در دورهها و مکانهای گوناگون رخ خواهند داد و مضمون فاوستی خود را به داستانهایی از کتاب مقدس پیوند میزند و رمانتیسم در کنار طنز قرار میگیرد. این یک چالش کابوس وار برای هر فیلمسازی است. لاکشین میگوید:”این یک داستان فلسفی است، مملو از تمثیل ها. شما نمیتوانید آن کتاب را فقط و به سادگی به داستان آن تقلیل دهید”.
فیلمساز تصمیم داشت این نظر را رد کند و پروژه را به دیگران بسپارد که “رومن کانتور” دوست فیلمنامه نویس اش از او خواست در این مورد تجدید نظر کند. آن دو برای نتفلیکس با هم کار کرده بودند و کانتور او گفت که آماده است تا از رمان بولگاکف اقتباس کند. هر دو کتاب را بازخوانی کردند، یادداشت نویسی کردند و چند شب بیخوابی را برای نوشتن گذراندند و سپس مجدد با صاحبان حقوق فیلم تماس گرفته و انها گفتند:”ما ایدهای داریم، اما اگر با آن پیش برویم تعداد بسیاری از طرفداران کتاب امکان پذیر انتقاد کنند”.
فیلمنامه آنان به شدت بر زندگی “میخائیل بولگاکف” محکم است و شخصیت مرشد از زندگی شخص نویسنده رمان الگوبرداری شده است. او که در سال ۱۸۹۱ میلادی در کی یف متولد شد فرزند یک استاد تاریخ دینی می بود و در دهه ۱۹۲۰ بعد از رها کردن تحصیل پزشکی در مسکو نویسنده شد. او سپس توانایی سانسور شدن را داشت. در سال ۱۹۲۶ میلادی تئاتر هنری مسکو “روزهای توربین ها” را که از رمان “گارد سفید” بولگاکف اقتباس شده می بود روی صحنه برد. این نمایشنامه در ابتدا مورد تحسین قرار گرفت، اما عدم اشتیاق ظاهری نویسنده آن به کمونیسم به زودی توسط مقامهای شوروی مورد انتقاد قرار گرفت. آنان استدلال کردند که بولگاکف در به عکس کشیدن جنبش سفید روسیه بیشتر از حد دلسوز می بود. دو نمایش بعدی او نیز مورد انتقاد مسئولان قرار گرفت.
پشت بولگاکف به دیوار می بود، اما او تا این مدت یک کارت برای بازی داشت: ژوزف استالین عاشق روزهای توربینها می بود. در سال ۱۹۲۹ میلادی این رمان نویس نامهای به رهبر شوروی نوشت: “مطبوعات ادبی مصمم بودند که نشان دهند آثار من جایی در جهان شوروی ندارند. اضافه کنم که حق با آنان می بود. درست است من آن را قبول دارم. ماموریت من این است که با سانسور هر کجا که باشد و هر رژیمی که آن را تحمیل کند مبارزه کنم”. او افزوده می بود: “اگر فکر میکنید باید در اتحاد جماهیر شوروی زندگی کنم برای اراعه نمایشنامه هایم آزادی میخواهم”.
استالین این خواست را نپذیرفت، اما بولگاکف را به سمت مشاور ادبی در تئاتر هنر مسکو منصوب کرد. مرشد و مارگاریتا در آن دوره به طور مخفیانه نوشته شد. بعد از مرگ نویسنده در سال ۱۹۴۰ میلادی “یلنا سرگیونا” همسرش رمان را تکمیل کرد. یک نسخه اولیه سانسور شده در سال ۱۹۶۷ میلادی وقتی که سرزمین مسیر استالین زدایی خود را اغاز کرده می بود در یک مجلهای در مسکو انتشار شد.
لاکشین که مجذوب رابطه بین زندگی نویسنده و آثارش شده میگوید: “رمان بولگاکف نوعی انتقام از سانسورچیان را اراعه میدهد”. فیلمنامه لاکشین و کانتور در سال ۲۰۲۰ نوشته شد. این فیلم قهرمانی را به عکس میکشد که همانند بولگاکف از اتحادیه نویسندگان کنار گذاشته شده است و نمایشنامه هایش توسط مقامهای حکومتی سانسور شده است. نویسنده که اکنون یک غریبه است مخفیانه با پشتیبانی معشوقه خود مارگاریتا تصمیم به نوشتن نمایشنامهای میگیرد. لاکشین میگوید میلیونها اندوخته خصوصی برای اجرای پروژه جمع آوری شد، اما به حرف های او فقط برای پوشش ۶۰ درصد پروژه کافی می بود. در آخر بنیاد سینمایی روسیه قسمت باقیمانده بودجه یعنی تقریبا ۷ میلیون دلار پشتیبانی دولتی را به آنان اعطا کرد. لاکشین میگوید:”مبلغ قابل توجهی می بود، اما شگفتی آور نبوده است. همه روسها “مرشد و مارگاریتا” را خوانده اند و مشتاقانه چشم به راه یک اقتباس گسترده از آن بودند”.
در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ میلادی لاکشین در مسکو می بود و زمان دعوا روسیه به اوکراین بر روی تشکیل فیلم کار میکرد. او به زودی فهمید که هیچ چیز مطابق برنامه مهم پیش نخواهد رفت. طی چند هفته همه بازیگران بین المللی در صنعت فیلم در حال ترک روسیه بودند. نتفلیکس که تا آن اواخر در روسیه فعالیت میکرد تصمیم گرفت آنجا را ترک کند و یونیورسال پیکچرز برنامههای خود را برای انتشار کردن و توزیع فیلم رها کرد.
از آن زمان به این سو به نظر میرسد که او داخل رمان بولگاکوف شده است. جنگ در اوکراین هنرمندان روس را به تاریکی فرو برد. در ۴ مارس ۲۰۲۲ میلادی پوتین قانونی را امضا کرد که برای انتشار کردن اخبار “جعلی” در رابطه ارتش مجازات زندان در نظر گرفته شد. نزدیک به ۱۳۰ روزنامه نگار مورد مقصد قرار گرفتند و دفاتر ناشران جدا گانه یکی بعد از فرد دیگر بسته شدند. رمانهای دیمیتری بیکوف و بوریس آکونین دو نویسنده ناموافق پوتین از ویترین کتابفروشیها جمع آوری شدند. مخالفان در شرایط زیاد مشکوک می باشند.
با دقت به آن چه حرف های شد، سوال این است که چرا وزارت فرهنگ روسیه مجوز اکران آن فیلم را صادر کرد؟ لاکشین میگوید:”فقط چند ماه قبل از اکران فیلم در سینماها نمیدانستم این اتفاق رخ میدهد یا خیر. فکر میکردم امکان پذیر امکان پذیر نباشد، اما امیدوار بودم که باشد”. رودنیانسکی معتقد است که پیچیدگی فیلم به سود آن بوده است و میگوید:”مقامهای اطلاعاتی فکر نمیکردند این چنین فیلم بلند پیچیدهای که تقریبا سه ساعت به طول میانجامد تا این اندازه محبوب شود”.
دو هفته بعد از اکران فیلم علیرغم هیاهوی تبلیغاتی تشکیل شده مقامهای حکومتی تصمیم گرفتند نمایش آن را متوقف نکنند. رودنیانسکی میگوید: “توقف اکران فیلم علتناآرامیهای بسیاری میشد”. برای آنتون دولین منتقد روسی که در لتونی در تبعید به سر میبرد اکران این فیلم یک معجزه بوده است. او میگوید: “به گمان زیاد مقامهای وزارت فرهنگ که مسئول صدور مجوز یا ممنوع کردن آن می باشند فیلم را فهمیدن نکرده اند. آنان آن را انتقادی از استالین میدانستند در حالی که در واقع خودشان در حال مورد تمسخر قرار گرفتن بودند”.
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها 
[ad_2]
منبع