پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام


نمایش «هنگامی آن‌قدری که باید همدیگر را زجر داده‌ایم» به کارگردانی مجتبی جدی یکی از همین کارها است. «مارتین کریمپ» ۶۷ انگلیسی، نمایشنامه را با خشونتی عریان و وحشتناک نوشته است و جان دادن به لحظات این نمایش کار سختی است، آن هم در روزگاری که مخاطب فراغت می‌خواهد و دل‌خوشی، تفریح می‌خواهد و شب‌نشینی، دلش می‌خواهد سپس از آنکه نمایش را دید بتواند برای دوستانش تعریف کند که از دیدن تئاتر لذت برده است و چه و چه؛ اما متن این نمایشنامه و شکل اجرا همانند مشت توی صورت این مخاطب می‌خورد. احتمالا این مشت را دوست داشته باشد، احتمالا هم بدش بیایید ولی قطعاً بی اعتنا از سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان تا خانه نمی‌رود.

نمایشنامه درمورد زندگی اربابی انگلیسی است که عاشق دختر خدمتکاران خودش شده است، همسرش مرده است و دو دختر دارد، به این دختر در نهایت تحقیر و اهانت شبانه‌روزی ابراز عشق می‌کند با او فهرست یا چک لیستی از چطور بودن می‌دهد و مفصل است. زمان‌های هم هست که آن دو جایشان را عوض می‌کنند و دختر، ارباب می‌بشود و ارباب دختر، تا طعم این تحقیر و خشونت دریده دو طرف باشد و…

برای این توانایی و اجرای تجربی این نمایش با مجتبی جدی کارگردان، پوریا شکیبایی، نازنین حشم‌دار و پریسا هاشم‌پور بازیگران این نمایش او مباحثه کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

نقشی که بازی می‌کند، با حال و هوای شما زیاد فرق دارد، حتی با حال و هوای که مخاطب از زنده‌یاد خسرو شکیبایی در خاطر دارد، نقشی تلخ و دریده و خشن، بازی‌این نقش و تخریب این عکس برای شما سخت نبوده است؟

شکیبایی: به نظر خودم من با اجرای این نقش در حال بعد دادن تاوانی هستم و این نقش تنبه‌ای است برای من. شخصیت ارباب که من آن را بازی می‌کنم یک رذیلت آشکار دارد، از حقیقت فرار می‌کند و درعین‌حال رنج می‌کشد. بازی‌این نقش از این منظر برای من دلنشین است که برخی می‌گویند این کاری که می‌کنی پدرت انجام نداده است و من به این مفتخرم، به این که راهی که او رفته است را نرفته‌ام. به غیر آن من یک رنجی را هر شب تحمل می‌کنم چرا که بازی‌این رذیلت روی دوشم افتاده است. به این خاطر بازی‌این نقش تنبه ای برای من است.

این که ما در خلقت یگانه‌ایم و من نمی‌توانم و امکان ندارد بتوانم ادای پدرم را دربیاورم، شدنی نیست، هرکسی که می‌خواهد بگوید، بگوید، من مشکلی ندارم. هیچ‌کس در جهان امکان ندارد که بتواند یک‌به‌یک فرد فرد دیگر باشد. اگر فردی این کار را بکند ادا است و ادا لو می‌رود و اشکار است. در سینما و تئاتر مخاطب و مردم ادا را می‌بینند و بعد می‌زنند و اصلاً فردی نمی‌بیند که بخواهد نقد کند؛ اما مجدد می‌گویم تحمل رذیلت این شخصیت که هر شب اتفاق می‌افتد، جای تاریکی است که سهم من است.

توانایی تنبه ای که می‌گویی به این معنی است که فاصله‌ای بین خودت و نقش وجود دارد و اکنون هر شب باید در جلد این شخصیت که در نهایت سنگدلی است، فرورفته و زندگی کنی؟

شکیبایی: در ویترینی که من دیده می‌شوم آدمی احساساتی و زودرنج هستم، که با نقش ارباب که بازی می‌کنم فاصله تعداد بسیاری دارد، ارباب قوت دارد و از جای فرد دیگر با آدم‌ها سخن می‌زند و…، دوستان شاهدند که من هر شب قبل از اجرا به همه‌چیز متوسل می‌شوم، قبل از ورود مخاطب سجده می‌کنم تا روی صحنه درست اجرا کنم. این نقش هم سختی بالای به من آورده است و همه انرژی از من آزاد کرده. من در سریالی که دو سال است دچار آن هستم، و در آن نقش شخصیت حبیب را بازی می‌کنم که با این ارباب فاصله دارد و من هر دو این‌ها باشم و در خودم این دو را اشکار کنم؛ اما مسئله اینجاست که ما حبیب و ارباب زیاد داریم، در اطراف من و شما کثیری و میلیون‌ها میلیون ارباب وجود دارند، افرادی که ارباب را بازی نمی‌کنند، بلکه زندگی می‌کنند؛ اما جنس این ارباب از آن بازی‌ها نیست که خودم به خودم بگویم ایول چه نقشی را بازی کردی یا همانند هنگامی که هامون دیده شده زیاد از آدم‌ها با ذوق و شوق می‌انها گفتند، تو ما را بازی کردی و… اگر فردی خودش را در ارباب ببیند حاضر نیست بیایید و بگویید ایول تو چه مقدار درست من را بازی کردی. از این دست آدم‌ها با آن‌که زیاد است، شخصیتی که با پول و اندوخته‌داری همه‌چیز را پیدا کرده و با خشونت به دیگران خواسته‌هایش را تحمیل می‌کند، پرتره کردن این چنین آدمی کار خاصی نیست. اگر خودم نیستم، خب آدم‌های تعداد بسیاری دوروبر می باشند که دارم آن‌ها را پیروی می‌کنم و اگر در خودم این ارباب هست که بدتر، نزدیک به آنچه هست را بازی کرده‌ام. ولی در این طی طریق که در زندگی برای خودم دیده‌ایم بازی کردن این نقش برای من یک تنبه است، جایی تاریک که باید در آن زندگی کنم و به گمان این نقش سهم من است.

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ها درباره انتخابات، سیاست، اقتصاد، ورزش، حوادث، فرهنگ وهنر و گردشگری را در آینده دنبال کنید.

هیچ‌کس عین به عین پدرش یا اجدادش نیست، ما که از درون تو خبر نداریم ما زنده‌یاد شکیبایی بزرگ را دیده‌ایم و یک تصوری داریم، در حالی که شما که در آن خانواده هستی می‌دانی، احتمالا اتفاقاً صدایت یا فلان حرکتت به برای مثالً پدربزرگ مادرت همانند است تا به مرحوم شکیبایی، با این حال ناکامی قابی که در آن تعریف شدی و بازی نقشی که ناموافق ویترین ساخته شده است، سخت نبوده است؟

شکیبایی: بله این درست است من اصلاً بیشترین شباهت را به مادرم دارم ولی زیر سایه بزرگ و ابدی شکیبایی همه فکر می‌کنند که من به پدرم رفته‌ام. من یکجایی همانند مامانم سخن بگویید می‌کنم ولی آن‌هایی که نمی‌دانند می‌گویند عجب چه مقدار همانند پدرش سخن می‌زند، دلنشین است که اصلاً شناختی ندارند و اصلاً پدر این‌طور نبوده است ولی چیزهای عجیبی می‌گویند. یک بنده خدایی می‌او گفت ما با پدرت زیاد خاطره داریم هر هفته می‌رفتیم کوه، در حالی که بابای ما ۶۵ سال زندگی کرد و عین ۶۵ سال کوه نرفته می بود، حتی فیلمی که در آن سکانسی روی کوه باشد هم بازی نکرده است.

با همه آنچه شما از بازی نقش ارباب می‌گویی که خشونت دارد و با توهین و تحقیر دیگران به خواسته‌هایش می‌رسید، اما صحنه‌هایی است که کلاه‌گیس به سر می‌گذاری و نقش زنی که مورد توهین و تحقیر قرار گرفته است را بازی می‌کنی که آن لحظات با لحظات قبل یک دوگانگی و پارادوکس دارد و اتفاقاً خوب تفکیک شده است، احتمالا برخی از بازیگران حاضر نباشند این نقش را بازی کنند، این شخصیت چه مقدار در جدال با خود به دست آمده است؟

شکیبایی: نصف گروه ما اینجا نیستند، اما مجتبی، نازنین و پریسا و… این‌ها افراد مهم می باشند که من با آن‌ها او گفت و گو‌وجدل کردم، عشق کردم، خاطره ساختم و… این بچه‌ها برای این که اتفاق بازی‌ این شخصیت شکل بگیرد، زیاد نقش داشتند. نمایشنامه زیاد سخت، تلخ و ترسناکی است و برای من مهم می بود که بازیگری روبروی کیست. من برای این کار شرط گذاشتم که یقیناً با هیچ‌کدام از آموزش‌هایی که دیده بودم، نمی‌خواند ولی شرطم این می بود که باید با بازیگر روبروی ربط برقرار کنم وگرنه می‌روم. سخن بی‌رحمانه‌ای می بود اما زدم. هنگامی که با نازنین حشم‌دار هم بازی شدم در همان دورخوانی اول پِی بردم با آن‌که بازیگر جوانی است اما از بعد کار برمی‌آید و می‌بشود به او تکیه کرد، چرا که بازیگر روی صحنه تنها است؛ اما اگر من توانستم آن شکستی که شما می‌گویید را بازی کنم، مدیون این گروه هستم که زیاد خوب کار می‌کنند. پریوش حاجی قدیری مدیر صحنه با این که تصادف کرده است و پایش صدمه‌دیده اما شب‌به‌شب در اجرا است این که می‌گویید تئاتر جنون است فقط بی‌پولی نیست شما شب‌به‌شب با همه بدبختی‌ها و گرفتارهایی که داری باید اجرا کنی طوری که مخاطب هیچ‌چیزی از حقیقت تو را نفهمد و هیچ‌چیز تحول نکند و همه آن گرفتارها را باید پشت در بگذاری. برای اجرای تئاتر باید مخلص باشی و تنها نصیحت درستی که از پدرم پِی بردم و به ارث به من رسید این است بازیگری از اصل و مبنا از تئاتر اغاز می‌بشود و از هیچ جا دیگر اغاز نمی‌بشود. این استرسی که هر شب در اجرا هست من را پُر می‌کند. تیم به من پشتیبانی می‌کند تا من به عمق برسم وگرنه من کاره‌ای نیستم.

اگر اسمت نبوده است به‌جز مواردی خاص اشکار نبوده است که تو نسبتی با شکیبایی بزرگ داری.

شکیبایی: این تنبه ای که من می‌گویم می‌تواند یک نعمتی هم باشد چرا که من را از فرکانس خسرو شکیبایی که بازی‌اش مکتب و اسطوره شده، جدا و متفاوت می‌کند. این نقش یک فاصله بین من و پدرم به وجود اورده است.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

خودت دوست داری که زیر سایه شکیبایی بزرگ نباشی و جدا گانه دیده شوی

شکیبایی: این مقصد غایی من است، من عاشقانه پدرم را دوست دارم و اگر قرار باشد هزار بار دیگر به دنیا بیاییم و حق انتخاب داشته باشم او را به‌گفتن پدر انتخاب می‌کنم. عشقی که من با پدرم می‌کنم و وجود دیوانه‌واری که دارد بی‌نظیر است، جنونی که در خسرو شکیبایی هست، جنون تکی است؛ اما من باز هم می‌گویم مقصد غایی من این است که جدا گانه از او باشم. من آمده بودم این را بگوییم اگر بازی قابل قبولی در این نمایش دارم مدیون این گروه هستم که زحماتی تعداد بسیاری را برای من کشیدند.

بازی در این نمایش سختی خاص داشت چرا که هم‌زمان مخاطب هم بازیگر را روی صحنه می‌دید و از زاویه‌ای دیگر با وجود دوربین، بازیگر روی پرده یا نمایشگرهای اطراف دیده می‌شد، به عبارتی دو عامل سختی و استرس روی بازیگر می بود، شما از توانایی خودتان به‌گفتن یک بازیگر جوان بگویید.

نازنین حشم‌دار: برای من به‌گفتن بازیگری که در اغاز کار هستم و چند توانایی تصویری و تئاتری زیاد تر ندارم و آن هم زیاد تر در حوزه تئاتر آکادمیک و دانشگاهی، کار سختی می بود، کلاً متن نمایشنامه زیاد درهم‌تنیده و پیچیده است. این مسئله که گفتید هم به‌سختی کار اضافه کرده است چرا که هم باید حواسم به ظرافت‌های تصویری که با دوربین برداشت می‌بشود، باشد و هم باید روی اجرای صحنه‌ای متمرکز باشم. برخی زمان‌ها حتی نمی‌دانم دوربین کجاست و قابی که بسته شده چیست. چرا که هیچ دیدی به پشت سرم ندارم و… بازی در این نمایش مطلقاً راحت نیست ولی دلپذیر و دلنشین است.

بازی در این نمایشنامه و اجرای نقش زنی که این همه تحت سختی است برای شما به‌گفتن بازیگری جوان چالش‌برانگیز و سخت نبوده است؟

نازنین حشم‌دار: زیاد وحشتناک و ترسناک می بود، نقش و نمایشنامه زیاد خاصی است و حتی برخی اوقات کارگردان می‌او گفت بچه‌ها این یک خودکشی است، چرا که مخاطب زیاد از صحنه‌ها را نمی‌پذیرد. بافت نمایشنامه و شخصیت‌ها به‌طوری طراحی شده‌اند که گمان عکس العمل منفی زیاد می بود. چندین دفعه این سخن بگویید که مخاطب بی‌رحمانه چشم به راه است تا از این کار خوشش نیایید بین گروه نقل شد؛ اگرچه سپس از اجرا از دقت مخاطب فهمید شدیم که توانسته‌ایم ربط برقرار کنیم.

نمایشنامه یک بافتی مهم دارد که یک مستبدی همانند ارباب به تو فاکتور می‌دهد که حتی چطور باشی و چطور زندگی کنی، بودنت را به رسمیت نمی‌شناسد، آن هم صریح و آشکار و بی‌پرده، این توانایی زندگی شخصی و شرایط زیست می‌تواند یک نزدیکی بین اجرا و مخاطب تشکیل کند، که یقیناً بازی باورپذیرش مشکل است.

نازنین حشم‌دار: توانایی‌ای که روی صحنه هر روز و شب کسب می‌کنم زیاد متفاوت است، تمرین‌های ما هم زیاد متفاوت با تمرین کلاسیک تئاتر می بود، ما زیاد تر درمورد آخرین چیزهایی که خوانده‌ایم و دیده‌ایم و شنیده‌ایم، بازدید وضعیتی که در آن زندگی می‌کنیم، سخن می‌زدیم. به نظر کارگردان مجموعه این گفتگوها می بود که به شخصیتی که قرار می بود اجرا کنیم عمق می‌داد و به نظر من این پیشینه و این نوع تمرینی که کارگران در نظر گرفته می بود که در راستای فهمیدن جهان نمایشنامه می بود، به ما پشتیبانی کرد تا با استرس کمتری روی صحنه وجود داشته باشیم. هر شب اجرای ما با شب قبل متفاوت است، ما یک اجرا را قرارداد نکردیم تا هر شب آن را تکرار کنیم، هر شب حسی و حالی متفاوت را در جهان درون متن توانایی می‌کنیم. تعداد بسیاری از لحظات اجرا و توانایی‌های هر شب من از زن بودن من در جامعه می‌آید که به‌گفتن یک زن باید در آن فریاد بزنم، فریادهای که نزدم و حال روی صحنه آن را اجرا می‌کنم، که برخی از جاها نمایش زیاد من را اذیت می‌کند و هر شب زیاد خالی می‌شوم.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

شما چطور گروه را جمع کردید، نازنین حشم‌دار از تئاتر دانشجویی، پریسا هاشم‌پور از سینما پوریا شکیبایی از سینما و تئاتر…

مجتبی جدی: راستش از محیط کاری من می‌آید من در تالار مولوی کار می‌کنم و با تئاتر دانشجویی و تجربی پیوند دارم و به تئاتر بدنه و سیلبریتی محور نزدیک نیستم. نازنین حشم‌دار از توانایی به اجرا نرسید سال‌های قبل به ما مدام و لطف داشت، پریسا هم که از سال‌ها قبل هنگامی که سر فیلم برادران خسرو (به‌گفتن فیلم‌نامه‌نویس آن کار) می بود با هم نمایشنامه خوانی کار کردیم و این همکاری تا امروز ادامه دارد. بقیه بچه‌ها هم از بدنه تئاتر دانشجویی می باشند، پوریا هم همان گونه که او گفت پریسا به گروه آورد. من علاقه به توانایی کار با تئاتر بدنه را ندارم و به تئاتر دانشجویی و تجربی وابسته‌ام، از محافظه‌کاری‌های که در بدنه تئاتر هست فاصله دارم و می‌خواهم بازیگوشی کنم.

چطور به بازیگری جوان برای نقش اصل مطمعن کردی

مجتبی جدی: بچه‌های این نسل بچه‌های باهوشی می باشند و نازنین از این جنس بچه‌ها است، آن نیازی به آموزش ندارند و زیاد چیزها را می‌دانند و می‌فهمند. من با این نسل در محل کار و خانه زندگی می‌کنم. نسلی که فقط نیاز به هدایت دارد وگرنه زیاد چیزها را می‌دانند. نسل‌های قبل‌تر روابط استاد و شاگردی می بود و استاد انتظار داشت شاگرد همانند او بشود که این غلط می بود. چرا که شاگرد باید خودش باشد نه چیزی همانند استادش. من در دوره دانشگاه استادانی داشتم که می‌خواستند بچه‌ها شکوفا شوند تا همانند نسل‌های قبل‌تر باشند. بچه‌های امروز هم می‌خواهند راه خودشان را اشکار کنند و باید در کنارشان ایستاد و پشتیبانی کرد تا شکوفا شوند. من از تکرار خودم در تئاتر بیزارم چرا که مخاطب می‌پرسد خب این را که دیدم، اکنون چه؟

تئاتر تجربی آزمونی است از توانایی‌ای که نشده …

مجتبی جدی: بله، یقیناً احتمالا دیگران توانایی کرده باشند اما تو نکرده‌ای و می‌خواهی آن را توانایی کنی. من روی چیزی که قبلاً جواب داده است نمی‌مانم و تلاش می‌کنم توانایی فرد دیگر را به صحنه بیاورم که قبلاً آن را توانایی نکرده‌ام. از من خواسته بودند که کار موفقی که ده سال پیش روی صحنه برده بودم را مجدد اجرا کنم، اما مگر من آدم ده سال پیش هستم و اصلاً چرا باید آن کار را تکرار کنم. انتخاب این متن از این منظر برای من مهم می بود. چون که متن سختی می بود و دوستان می‌پرسند تو با این متن چه کار می‌خواهی بکنی. من حتی متن سختی از این نمایشنامه‌نویس یعنی «سوءقصدهایی زندگی آن زن» را قبلاً اجرا کرده بودم و به این مکتب فکری علاقه‌مند هستم، تئاتر پست‌مدرن و آن سنت فکری را دوست دارم، تئاتری که از [ساموئل] بکت اغاز می‌بشود و تا امروز با سارا کین و مارتین کریمپ ادامه اشکار کرده است. احتمالا هم این علاقه از رشته تحصیلی من در مقطع کارشناسی می‌آید چرا که معماری و مرمت آثار باستانی خواندم. ما در جهان و در این معماران بزرگی داریم که با الهام از سنت معماری آثار زیاد مدرنی را طراحی می‌کنند، همانند حسین امانت که معمار برج آزادی است یا کامران دیبا که با الهام از بادگیرهای یزد موزه هنرهای معاصر را طراحی می‌کند. این‌ها همه در من این فکر را به وجود آورد که نباید قبل را بازتولید کنیم بلکه باید خوانش جدیدی از سنت داشته باشیم.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

شما خانم هاشم‌پور با دقت به توانایی سینمایی چطور به تئاتر تجربی آمدید

پریسا هاشم‌پور: من از کودکی کار تئاتر می‌کردم، عمه من نرگس هاشم‌پور می بود و من در تالار محراب بزرگ شدم. من با توانایی فیلم‌نامه‌نویسی با ناصر تقوایی داخل سینما شدم. با نوشتن در این دوره و زمانه دچار چالش شدم با این که یک سریال هم نوشتم که تا این مدت به نتیجه نرسیده است؛ اما در تئاتر می‌خواهم با فردی کار کنم که حسی خوبی داشته باشم. مجتبی جدی جز آن دسته از آدم‌هایی که کار کردن با او لذت‌قسمت است.

با آن‌که برای سینما فیلم‌نامه می‌نویسید اما توانایی تئاتر و تئاتر تجربی را دوست دارید.

پریسا هاشم‌پور: بله، من تئاتر تجربی را هم با مجتبی جدی اغاز کردم، یقیناً که نمایش‌های قبلی این توانایی خاص را نداشت. این کار یک کار چالش‌برانگیز و پر ریسک است که ما همه همراه کارگردان شدیم. نظرات درمورد این کار هم صفر و صدی است، یا کار را زیاد دوست دارند یا اصلاً کار را نپسندیده‌اند.

بازی شما به‌طوری است که تعمد داری اشکار باشد که بازی می‌کنی. با آن‌که دو بازیگر مهم در نقش غرق‌شده‌اند و بازیگری نمی‌کنند اما بقیه بازیگران با یک فاصله از نقش بازی می‌کنند و نشان خواهند داد که برای این کار تعمد دارند.

پریسا هاشم‌پور: بله دقیقاً هنگامی تمرین بچه‌ها را می‌دیدم من هم در تمرین‌ها تلاش می‌کردم تا بازی‌ای همانند بچه‌ها داشته باشم اما کارگردان مرتب می‌او گفت نه تو همانند آن بازی نکن، اصلاً تیپ بازی کن. من دچار چالش می‌شدم که یعنی چی من هم باید بازی یکدستی با شخصیت‌های مهم داشته باشم چرا باید بازی من بیرون بزند. زیاد سخت می بود و بالاخره یکجایی پِی بردم که نقش من یک کاتالیز است و باید دیالوگ‌ها را برای پیشبرد متن بگویم.

احتمالا مخاطب غیر تئاتری فکر کند که این بازیگر درست بازی نکرد، شما خواستید عین دو نقش مهم بازی کنید اما کارگردان ایده فرد دیگر داشت.

پریسا هاشم‌پور: من در همه تئاترهای که بازی کردم آن توانایی بازیگری وجود در نقش را داشتم، اما این نمایش تجربی فرد دیگر است و نقش هم برای من یک توانایی خاص و اختصاصی می بود. من این نمایشگری را تا به حال بازی نکرده بودم و این برای خودم توانایی جالبی می بود. این نقش با دقت به متن نمایشنامه صحنه‌ها را به هم پیوند می‌داد و آدم‌ها را نسبت به هم تحریک می‌کرد و اذیت می‌کرد و این جنس بازی رویش جواب داد.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

این شخصیت آدم‌ها را به سمت مشکلاتهای بعدی هل می‌داد.

مجتبی جدی: ما در تمرین‌ها می‌گفتیم که این شخصیت لیدی مکبث است. تو باید همانند لیدی مکبث آدم‌ها را فریب بدهی

در عین حال بازی فریبکارانه را هم از بازیگر گرفته‌ای

مجتبی جدی: بله، من به بچه‌ها می‌گویم دیالوگ را بازی نکن، ضد دیالوگ را بازی کن. اگر ضد دیالوگ بازی کنی فضا کاراکتر ساخته می‌بشود. این ضد بودن را دوست دارم، ضد آنچه نمایشنامه می‌گوید را انجام بدهید و نترسید. باید درد و رنج را منتقل کرد، نه این که ادای گریه کردن را دربیاوری.

نور در کار شما نقش پر رنگی دارد، بعضی اوقات شخصیت در نور است اما کنش در تاریکی است و برعکس، به نظر نور بخشی از گفتن مندی شما است، با دقت به این که در سرتاسر نمایش گروهی از بازیگران در حال فیلم‌برداری از دیگر بازیگران می باشند و عکس دوربین آن‌ها روی نمایشگرهای صحنه است نقش نور برجسته‌تر می‌بشود. این گفتن مندی با نور به نظرت توانایی‌ای می بود که دیگران نداشتند.

مجتبی جدی: حقیقت به این فکر نکردم، زیاد تر به این فکر می‌کردم که تئاتر به این فرم برسد که ما پشت‌صحنه را حذف کنیم. ما همه‌چیز را در روبه رو چشم تماشاگر بسازیم. تئاتر ما همان تئاتر پست‌مدرن است و ما یک خوانشی از تئاتر شرقی داشتیم. همانند تعزیه و کابوکی. در تعزیه هم در روبه رو چشم تماشاگر معین البکا که کارگردان است؛ ایستاده و اجزا صحنه را به همانند‌خوانان می‌دهد. این رویکردی شرقی است که اولین بار برتولت برشت از آن وام می‌گیرد. من به جستوجو خوانش جدیدی از سنت بودم. این هم از تئاتر برشت می‌آید که صحنه را عریان می‌کند و منبع های نوری را مشخص می کند و اصرار دارد که اینجا صحنه تئاتر است و غرق در اجرا نشوید. اکنون چرا این اتفاق می‌افتد، برای این که تئاتر از احساسات عبور می‌کند و به یک عقلانیت می‌رسد و مشخص می کند که ما به یک پرسشگری نیاز داریم. ما در این اجرا پشت‌صحنه را هم روی صحنه می‌آوریم. این پیشنهادها در تئاتر شرقی وجود دارد و ما از آن غافل هستیم. این نوع تئاتر برگشت به کهن‌الگوهاست. در دنیا تعداد بسیاری این کار را توانایی کرده‌اند در ایران هم آقای پسیانی، کوهستانی، مساوات و… توانایی زیاد خوبی داشته‌اند. استاد بهرام بیضایی در افرا و کارهای زیاد دیگر توانایی های فوق العاده ای را می کنند. پیتر بروک یک جمله‌ای دارد که احتمالا جواب مسئله شما باشد او در کتاب فضای خالی می‌گوید من سال‌ها است برای تنظیم پرژکتور روی چهارپایه نرفته‌ام. اجرایی ساده که همه‌چیز در روبه رو چشم تماشاگر اتفاق می‌افتد.

چرا این متن را انتخاب کردید

مجتبی جدی: من سال ۹۸ که توانایی‌های تازه را اجرا کردم یک دوستی به من خواندن نمایشنامه سوءقصدهایی به زندگی آن زن را نظر داد. آن نمایشنامه عجیبی است، شخصیت ندارد، قصه هم ندارند، تعدادی دیالوگ است که پشت سرهم نوشته است و تو آزادی برای این که این نمایشنامه را چطور اجرا کنی. آن نمایشنامه را چند زمان پیش کاشان اجرا کردم، و هنگامی این نمایشنامه به دستم رسیدم پِی بردم که چه نویسنده مریضی است و چه دنیایی را خلق می‌کند. این شد که تصمیم گرفتم این نمایشنامه را هم اجرا کنم.

به نظر می‌رسد حجم بار سنگین و خشونت باری که متن دارد را با این فرم خُرد و قابل‌هضم و فهمیدن می‌کنی. این متن فضای خشونت باری دارد که به جامعه ما هم نزدیک است، یقیناً تقریباً همه جای جهان این چنین خشونتی وجود دارد.

مجتبی جدی: بله دقیقاً اگر وجود نداشت که این همه تاثییر نوشته و ساخته نمی‌شد، منبع آثار فون تریه و… کجاست. خشونت در زندگی آدم‌ها و جوامع وجود دارد. ما داریم آن را بازنمایی می‌کنیم و این متن شرایط را برای بازسازی این خشونت فراهم می‌کرد. منتها ما چون در ایران هستیم تا انتهای این خشونت را نمی‌توانیم بگوییم.

این خشونت طبقاتی است.

مجتبی جدی: حتی فاشیستی است. این خشونت حتی یک سوی نیست بلکه دو سوی است، یعنی آنجا که جای بازیگر زن و مرد عوض می‌بشود را حتی در زندگی روزمره توانایی می‌کنیم. ما به‌گفتن هنرمند این منش‌ها و رفتارها را بازسازی می‌کنیم و به مخاطب نشان می‌دهیم که هر روز دچار چه خشونتی است. این از دل خود جامعه می‌آید. برخی از مخاطبان حتی توانایی شبیه داشته‌اند یا درجایی دیده‌اند و مشخص می کند که این خشونت وحشتناک هر روز در همین اطراف هست. جامعه از سوی دچار فان و خوش‌گذرانی و این‌ها است و ملزوم است که بعضی اوقات به خشونت عمیق نگاه کند.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

بازیگران و عوامل این نمایش: پوریا شکیبایی، نازنین حشم‌دار، پریسا هاشم‌پور، پریوش حاجی قدیری، نیکا زرانی، متین مختومی، علیرضا لطفی زاده طراح گرافیک: وحید رزاقی، طراح صحنه: پریوش حاجی قدیری، طراح لباس: آیسن آق آتابای، طراح نور: نازنین یارویسی، ساخت ویدئو: یوسف جوان آراسته، دستیاران کارگردان: ابوالفضل کریم زاده و علیرضا لطفی زاده، ساخت دکور: محمد عابدی نسب و مدیر روابط عمومی: امیر پارسائیان‌مهر.



منبع