آیا انسان‌ها هرگز در صلح زندگی کرده اند؟

آیا انسان‌ها هیچ زمان در صلح زندگی کرده اند؟

[ad_1]

برای میلیون‌ها سال رودخانه اِبرو از کوه‌های ناهموار کانتابریای اسپانیا به سمت جنوب سرازیر شده و دره‌ای گسترده را به وجود اورده است. در بین تاکستان‌های گسترده آن منطقه چشم‌انداز به سمت شهر‌های قرون وسطایی بالای تپه بالا می‌رود. لاگواردیا به علت دیوار‌های بلند، سنگفرش‌ها و انبار‌های شراب غار مانندی که دارد شناخته شده است.

با این وجود، عظمت روستایی آن شهر تاریخ، عمقی از خشونت را نهان می‌کند. بیشتر از ۲۰۰۰ سال پیش در آن منطقه قبایل سِلتی چندین دهه جنگ انجام دادند که بخشی از آخرین موضع گیری وحشیانه علیه رومیان مهاجم می بود. چند سال پیش درست بیرون دیوار‌های آن شهر کارگران یک پروژه ساختمانی مشغول کار با بولدوزر بودند که میانه کار به طور اتفاقی استخوان‌هایی را مشاهده کردند. باستان‌شناسان به محل اعزام شدند.

بازدید دقیق از طریق پاک کردن بقایا با قلم مو نشان داد که نه تنها یک اسکلت بلکه ۹۰ اسکلت انسان و ۲۰۰ قطعه دیگر در آنجا وجود داشت که همه انها مربوط به بیشتر از ۵ هزار سال پیش بودند. تجزیه و تحلیل جدیدی از این مکان به رهبری «ترزا فرناندز کرسپو» باستان‌شناس این استخوان‌ها را در بین دیدنی‌ترین یافته‌های انسان‌شناسی در جنگ‌های انسانی قرار می‌دهد.

مردم‌شناسان برای نزدیک به یک قرن می‌خواستند بدانند مردم چه زمان دچار خشونت گروهی سازمان یافته بوده اند.

این یک تحقیق بی نتیجه باستانی نیست. برای تعداد بسیاری از افراد این سوال به ماهیت انسان مربوط می‌بشود که با جنگ‌های ویرانگر در اروپا، خاورمیانه و نقاط دیگر جهان، بیش‌تر طنین‌انداز شده است. اگر جنگ بین انسان‌ها اخیرا اغاز شده باشد امکان پذیر بتوانیم آن را به علت شرایط متغیر یا عوامل تاثیرگذار فرهنگی تقصیر کار بدانیم. با این وجود، اگر جنگ از زمان پیدایش گونه ما یا پیش از آن در تاریخ تکاملی‌مان با ما بوده امکان پذیر جدا کردن آن از شرایط انسانی دشوار باشد.

از آنجایی که جنگ مطابق تعریف خشونت سازمان یافته است برخی از انسان‌شناسان اولیه بر این باور بودند که جنگ توسط اولین جوامع در مقیاس بزرگ و کم تحرک ابداع شده است. کتیبه‌های هیروگلیف به ما می‌گویند که بیشتر از ۵۰۰۰ سال پیش اولین فرعون مناطق بالادست و پایین دست دلتای نیل را فتح کرد تا قوت خود را بر مصر تثبیت کند و قبایل را وادار به تبعیت سازد.

یک شعر سومری مشخص می کند که چند قرن بعد از آن گیلگمش پادشاه از محاصره اوروک (جنوب عراق امروزی) اولین شهر جهان جلوگیری کرد. با این وجود، یافته‌های تازه در لاگاردیا و دیگر مکان‌ها در سرتاسر سیاره زمین اکنون نشان خواهند داد که جنگ‌ها در شهرک‌های کشاورزی در مقیاس کوچک نیز رخ می‌داد.

“مه جنگ” دید ما را نسبت به درگیری‌های دور مخدوش می‌سازد. وقتی که باستان‌شناسان تلاش می‌کنند به ماقبل تاریخ نگاه کنند این مه غلیظ و تقریبا غیر قابل نفوذ می‌بشود. بر پایه تخمین فرآیند‌های زمین‌شناسی، زمین از هر یک میلیارد تنها یک استخوان را فسیل می‌کند. در نتیجه، یافتن شواهد خشونت بر روی آن استخوان‌هایی که دست نخورده باقی مانده‌اند می‌تواند یک چالش باشد. نوک پیکانی که در یک دنده فرو رفته است آشکار است، اما این چنین یافته‌هایی نادر می باشند.

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ها درباره انتخابات، سیاست، اقتصاد، ورزش، حوادث، فرهنگ وهنر و گردشگری را در آینده دنبال کنید.

باستان شناسان باید به جستوجو شکستگی‌های جمجمه یا «صدمه‌های ناشی از زخم» روی ساعدی باشند که فرد برای دفاع از خود در آخرین لحظات عمرش آن را بالا برده است. باستان‌شناسان در دهه‌های تازه آموخته‌اند که صدمه‌های داخل شده توسط یک چماق سنگین را از ترک‌های ناشی از تجزیه استخوان‌ها که به مرور زمان شکننده شده‌اند تشخیص داده و بین آن دو تمییز قائل شوند.

حتی در مواردی که دانشمندان اسکلتی را از فردی اشکار می‌کنند که به وضوح اشکار است با آخر خشونت‌آمیز روبه رو شده همیشه نمی توانند یقین باشند که ضربه مهلک توسط یک جنگجو از یک قبیله همسایه داخل شده چرا که این گمان وجود دارد که ضربه از سوی یک رقیب عشقی یا برادری حسود داخل آمده باشد. در اختیار داشتن اسکلت‌های زیاد به فهمیدن این نوشته که آیا با شواهدی از جنگ روبرو هستیم یا خیر پشتیبانی می‌کند.

هنگامی که فرناندز کرسپو و تیم تحت رهبری‌اش جمجمه‌ها را بازدید کردند ۱۰۷ جراحت یافتند که در وهله نخست نشان می‌داد ضربه‌هایی به بالای سر داخل شده بودند.

هم این چنین، آنان ۲۲ شکستگی اندام را اشکار کردند. گمان این که اسکلت‌های مردانه دارای این نشانه‌های صدمه اشکار شوند زیاد بیش‌تر از اسکلت‌های زنان می بود. «الیزابت آرکوش» باستان‌شناس جنگ در دانشگاه پیتسبرگ  می‌گوید: «این یک ناظر و مدرک زیباست. مقیاس این برخورد خشونت‌آمیز واقعا دیدنی است».

وقتی که کشتار‌ها رخ داده بودند تا این مدت تاکستان‌ها در اطراف لاگاردیا وجود نداشتند، مردم آن منطقه پیش‌تر گندم و جو کاشته بودند.

فرناندز کرسپو معتقد است که گروه‌هایی از کشاورزان هر کدام در قالب چند صد نفر دچار منازعه‌ای طویل زمان شدند که قربانیان آن نزاع آن گور دسته جمعی را پر کردند. اگر این چنین است آنان از سنتی پیروی کرده‌اند که هزاران سال قدمت داشت.

ما می‌دانیم که جنگ بین گروه‌های کشاورزی رقیب حداقل ۲۰۰۰ سال پیش از کشتار در خارج از لاگواردیا در سه مکان در آلمان رخ داده می بود و مربوط به فرهنگ لینربندکرامیک* Linearbandkeramik می بود که فکر می‌بشود اعضای آن اولین کشاورزان ساکن در اروپای مرکزی بوده اند.

در یک سایت مربوط به فرهنگ لینربندکرامیک در جنوب غربی نورنبرگ جاری باستان‌شناسان باقی مانده اسکلت ۳۴ نفر را در جایی که به آن گودال مرگ تلهایم می‌گویند اشکار کردند.

تقریبا نیمی از بقایا متعلق به کودکان بودند و تقریبا در همه باقی مانده کشف شده ضربه‌هایی بر بالای سر دیده می‌شد که به گمان ناشی از ضربه توسط یک ابزار ضخیم همانند به بیل بوده است. در یکی دیگر از سایت‌های مربوط به فرهنگ لینربندکرامیک در شمال شرقی فرانکفورت باقی مانده بیشتر از ۲۵ بزرگسال و کودک کشف شد که به نظر می‌رسید قتل عام شده بودند.

گور‌های مربوط به آن فرهنگ طبق معمول شامل تنها یک جسد بوده که به طور آیینی از آن مراقبت شده و در تعداد بسیاری از موارد دفن فرد همراه با وسایل‌اش صورت گرفته است. در اعضای بدن باقی مانده اجساد، شواهدی از شکنجه یا حداقل مثله کردن بعد از مرگ وجود داشت. 

در هرکسهایم مکانی مهیب‌تر در جنوب آنجا استخوان‌های متعلق به نزدیک به ۵۰۰ نفر وسط یک روستای بزرگ مربوط به فرهنگ لینربندکرامیک کشف شد. جمجمه‌ها به طور سیستماتیک شکافته می‌شدند و مطابق یک تفسیر صورت گرفته قبل از پرتاب شدن در یک گودال بیضی شکل اندام‌ها به طور خاص برای استخراج مغز بریده شدند.

اسبق باستان‌شناسی ما از دوران اولیه کشاورزی ناکامل است به همین علت قابلیت تعمیم دهیِ وجود خشونت در آن دوره زیاد دشوار است. وقتی که به شکارچیان ۱۰۰۰۰ سال پیش می‌پردازیم این نوشته خود را بیش‌تر مشخص می کند.

نه تنها از وقتی که مردم آن فرهنگ‌ها روی زمین راه می‌رفتند هزاره‌های بیش‌تری می‌گذرد بلکه مردم کوچ‌نشین تمایل داشته‌اند میراث مادی باریک‌تری از خود به جای بگذارند. آنان قلعه‌ها و مکان‌های دفاعی کم‌تری ساختند. اسلحه‌های آنان ابزار‌های شکار تحول کاربری داده شده بودند به این معنی که هیچ کدام نشان دهنده خشونت نیستند.

۱۲ اسکلت که از حفر یک مکان ۱۰ هزارساله در ناتاروک در کنیا به دست آمده که تنها شواهد مطمئنی از جنگ را مشخص می کند که از آن دوره به ما رسیده است. بقایا نشان می‌دادند که ده‌ها نفر با توسل به خشونت کشته شده بودند. در یک جمجمه کشف شده تا این مدت یک تیغه ابسیدین درون آن وجود داشت.

دو اسکلت دیگر که متعلق به یک مرد و یک زن در ماه‌های آخر بارداری‌اش بودند نشانه‌هایی از بسته شدن اجساد را نشان می‌دادند. مجموعه بزرگ فرد دیگر از اسکلت‌ها در سایتی تقریبا ۱۳۰۰۰ساله در سودان امروزی اشکار شد، اما استخوان‌ها در یک گورستان دفن شده‌اند و اگرچه به نظر می‌رسد برخی از آن‌ها با جسمی تیرمانند (تیر پرتاب شده از کمان) قطع شده‌اند در رابطه این که چه تعداد از آنان قربانی جنگ بوده‌اند اختلاف نظر دارند.

در دوره وقتی پیش از ۱۵ هزار سال پیش وقتی که سرمای عمیق پلیستوسن سرانجام آخر یافت هیچ مکان قانع کننده‌ای برای تلفات جمعی به دست ما نرسیده است. در طول عصر یخبندان انسان‌های مدرن تکامل یافتند و صد‌ها هزار سال را صرف گسترش قلمرو به هر قاره‌ای جز قطب جنوب کردند، اما هیچ گودالی از جمجمه‌های شکسته شده از خود به جای نگذاشتند.

برخی از مفسران به غیبت دلنشین جنگ در هنر عصر غارنشینی اشاره کرده‌اند و در روبه رو آن چه دیده می‌بشود مقدار بسیاری از خشونت انسان بر حیوان است. هنر صخره‌ای مربوط به دوره‌های تازه شامل صحنه‌هایی از تیراندازی انسان‌ها به یکدیگر است و یقیناً جنگ در نمادنگاری مصریان باستان و تقریبا در همه تمدن‌های بزرگ آن زمان، ثابت می بود.

با این وجود، شواهد مبنایی که بتوان به آن استدلال کرد اندک می باشند. چند نقاشی غار از عصر یخبندان به ما رسیده و دانشمندانی که آن‌ها را مطالعه می‌کنند در رابطه مقصد فرهنگی آن نقاشی‌ها اتفاق نظر ندارند. در غیاب باقی مانده مادی دیگر انسان‌شناسان تلاش کرده‌اند از طریق قیاس به استدلال بپردازند.

آنان شکارچیان-گردآورنده‌های تازه را در مکان‌هایی همانند استرالیا، قطب شمال و گینه نو بازدید کرده‌اند به این امید که حرکت آنان امکان پذیر چیزی در رابطه اولین اجداد انسان عشایری به ما بگوید. این رویکرد محدودیت‌های خود را دارد نه فقط بدان خاطر که فرهنگ آن مردم از عصر یخندان تکامل یافته است بلکه به علت آن که مثالای کوچک است.

موضوعی که قضیه را پیچیده‌تر می‌سازد آن است که مردم‌شناسان دریافته‌اند که تمایل یک قبیله به جنگ امکان پذیر به این بستگی داشته که آیا مردم آن در نزدیکی شکارچیان دیگر زندگی می‌کردند یا در نزدیکی یک شهرک کشاورزی.

دانشمندانی که به جستوجو ماهیت جنگی اساسی در دودمان نخستی‌های ما بوده‌اند نیز از اسبق گوناگون نومید شده اند. شامپانزه‌ها حملاتی را انجام خواهند داد که طی آن گروه، یک فرد ضعیف یا منزوی را در قلمرو همسایه می‌کُشند، اما آنان عمدتا وقتی این کار را انجام خواهند داد که با گمان زیاد مقداری برای صدمه دیدن خود روبه رو باشند.

برخلاف فرهنگ‌های جنگجوی انسانی به نظر نمی‌رسد که از خودگذشتگی در بین شامپانزه‌ها به طور فردی با دستیابی به موقعیت پاداش رخ داده باشد. حتی اگر قبول کنیم که شامپانزه‌ها جنگجو می باشند آنان تنها خویشاوندان حاضر ما نیستند.

بونوبو‌ها یا شامپانزه‌های کوتوله از نظر ژنتیکی تقریبا به ما نزدیک می باشند و به نظر نمی‌رسد که در حملات یا همان درجه از خشونت ائتلافی همانند شامپانزه‌ها شرکت کنند.

به طور قابل توجهی تعداد مقداری از حیوانات دیگر در خشونت سازمان یافته شرکت می‌کنند، اما برخی از آنان این کار را انجام خواهند داد. گرگ‌ها در جریان اختلافات سرزمینی حملات مرگباری را به گله‌های دیگر انجام خواهند داد.

مورچه‌ها ارتش‌های عظیمی را برای دعوا به مستعمرات رقیب بسیج می‌کنند و حتی برده می‌گیرند. اما این موجودات حتی از پستانداران همکار ما بر روی شاخه‌های دورتری از درخت زندگی می‌نشینند. در نتیجه، حرکت آنان نمی‌تواند به ما بگوید که آیا جنگ بر ما تحمیل شده است یا خیر.

آن چه ما را از دیگر گونه‌ها بیش‌تر نزدیک می‌سازد «انعطاف‌پذیری فرهنگی» مان است. ما همیشه در حال تحول هستیم حتی بعضی اوقات اوقات تغییری برای بهتر شدن. ما تا حد بسیاری از برده داری به عمد دست کشیده ایم. ما راه‌هایی برای آخر دادن به دشمنی‌های خونی که صد‌ها میلیون نفر را دچار کرده می بود اشکار کرده ایم. جنگ امکان پذیر ستون مهم و بلند زمان زندگی بشری بوده باشد میراثی از عمیق‌ترین قبل ما. اما با این وجود، هر نسلی باید تصمیم بگیرد که آیا به انتقال آن ادامه می‌دهد یا خیر.

* فرهنگ سفالکاری خط راست یک افق باستان شناختی در اروپای دوران نوسنگی است که در فاصله سال‌های ۴۵۰۰ تا ۵۵۰۰ پیش از میلاد مسیح در اوج شکوفایی خود می بود. تمرکز این فرهنگ در دانوب و راین می بود. این فرهنگ نماینده رویدادی بزرگ در گسترش اولیه کشاورزی در اروپا می بود. سفال‌هایی که وجه تسمیه این فرهنگ می باشند جام ها، کاسه ها، کوزه ها، و پارچ‌های ساده بدون دسته را شامل می‌شدند.

[ad_2]

منبع