روایت بهروز غریب‌پور از قول احمدی‌نژاد برای خالی کردن دو کامیون تاپاله جلوی خانه هنرمندان!

روایت بهروز غریب‌پور از قول احمدی‌نژاد برای خالی کردن دو کامیون تاپاله جلوی خانه هنرمندان!_آینده


به گزارش آینده

در ادامه گفتگو با بهروز غریب‌پور را می‌خوانید:

آقای غریب‌پور در اغاز می خواهیم سئوالی از شما بپرسیم که مربوط به شیوه و مرام رفتاری شما طی سال‌ها فعالیت شما در عرصه مدیریت فرهنگی است و آنچه در مسیر رفتاری شما مشهود است تلاش و حصول به نتیجه مطلوب است. به گفتن مثال تلاش شما برای ساخت و نگه داری خانه هنرمندان به گفتن یک مکان فرهنگی در سال‌های مدیریت احمدی نژاد بر شهرداری تهران است.

بهروز غریب‌پور مدیر فرهنگی و کارگردان تئاتر: می دانید که ۱۹ بهمن یک ربع قرن از تاسیس خانه هنرمندان می‌گذرد. همانطور که اشاره کردید خانه هنرمندان محصول جنگ و جدال من با همه مدیران زمان است و اتفاقا اشاره خوبی به احمدی نژاد کردید. او وقتی او گفت که دو کامیون تاپاله می‌ریزم جلوی در خانه هنرمندان و آن را می‌بندم. یا هنگامی کشتارگاه را به فرهنگسرا تبدیل می‌کردیم هم با مقاومت‌هایی از این دست روبه رو بودیم. ببنید ما این چنین مسئولین جاهلی داشته ایم. دلنشین است که بدانیم آقای کرباسچی اخیرا در روزنامه هم‌میهن یادداشتی با گفتن « آبادگر ویرانه ها» نوشته می بود و حرف های می بود که به جز بهروز غریب پور که سلاخ‌ها به جانش می‌افتادند؛ احدی نمی‌توانست کشتارگاه را به فرهنگسرای بهمن تبدیل کند ولی او باکی نداشت.

نیم قرن شدن خانه هنرمندان محصول عشقی است که به فراهم شدن  آن تشکیلات داشتید.  هنگامی که داخل موزه کوچک عروسک‌های شما شدم نیز عشق به فراهم کردن این فضای موزه‌ای را فهمید شدم. هرچند که از لحاظ فضاسازی با استانداردهای موزه ای جهان فاصله دارد.

اگر با استانداردهای موزه‌ها پیش نرفتم، دلیلش این است که این فضا یک موزه اختصاصی است. همه عروسک‌هایی که می‌بینید، در رپرتورهای گوناگون جای خود را به عروسک‌های دیگر خواهند داد. به این علت با موزه‌های دیگر تفاوت اساسی دارند. اگر نگاه متفاوت نباشد، شما مقلد هستید. بعد در راه اندازی این موزه هم نگاه تقلیدی نداشتم. -خلق را تقلیدشان بر باد

شما در سخن بگویید‌های خود چندین دفعه اظهار کرده بودید که موزه تئاتر تاسیس نشده است.

درمورد موزه تئاتر هم تلاش زیاد کردم ساختمان هم معین کردم، طراحی های آن هم صورت گرفت. ولی خانواده تئاتر این لیاقت را نداشتند که فهمیدن کنند که موزه تئاتر تا چه اندازه مهم است و چه مقدار می‌تواند به نفعشان باشد. وقتی که خانه انتظامی را به موزه تبدیل کردم، بخشی از ایده خود را درمورد موزه را به نمایش گذاشتم. در این موزه فقط چهل هزار سند اسکن کردیم که اکنون در این موزه نگهداری می‌شود که پژوهشگران با مراجعه به آنجا می‌تواند از اعلان‌های دوره قاجار تا دوره جمهوری اسلامی را مورد مطالعه قرار دهند. اما درمورد موزه تئاتر این چنین نشد. در واقع خانواده تئاتر با این که یک خانواده فرهنگی می باشند و اسم بزرگ و سنگینی را حمل می‌کنند؛ اما مطابق نام‌شان عمل نمی‌کنند. آیا تا به حال از فردی شنیده اید که بگوید خانه انتظامی را بهروز غریب پور طراحی کرده؟ و اسناد تاریخی تئاتر در این موزه وجود دارد؟ یا این که یک سالن استندارد ساخته است که هر شب اجرا دارد؟ اصلا نمی‌گویند. به باور من این نوع حرکت مشخص می کند که ما تخریب کننده عناوین خاص هستیم.

به خانواده تئاتر اشاره کردید. آنچه نشان و مظهر اهالی تئاتر است؛ خانه تئاتر نام دارد و این انتظار وجود دارد که به هنر تئاتر که هنری ریشه دار و ماندگار است، به گفتن میراث معنوی برای آیندگان دقت شود. به جز خانواده تئاتر، مسئولان و خانه تئاتر تا چه اندازه به این نوشته فکر کرده اند که آقای غریب پور! بیایید باهم موزه تئاتر را راه اندازی دهند. این در حالی است که راه اندازی موزه تئاتر برای خود اهالی تئاتر هم امری مهم و ماندگار است.

تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ها درباره انتخابات، سیاست، اقتصاد، ورزش، حوادث، فرهنگ وهنر و گردشگری را در آینده دنبال کنید.

مسئولان تب نوبه می‌گیرند هنگامی این تقاضا را از من می‌کنند. در دوره شریف خدایی و سلیمی و آقای نشاط کارهای مهمی انجام شد. ولی تا می‌آیند به جایی برسند یا عوض خواهد شد یا از انجام آن منصرف خواهد شد یا با اغراض سیاسی اصلا مدیر را عوض می‌کنند.

علاوه بر موزه تئاتر آیا مثالای فرد دیگر از به ثمر نرسیدن ایده‌های خود دارید؟

بله. از من خواستند تا بازسازی تئاتر شهر را به انجام برسانم. تئاتر شهر از نظر سیمای ظاهری زیاد خوب است. ولی از نظر ساختار تئاترکاملا غلط است. چون هنگامی فضایی با معماری استوانه ای ساخته می‌شود، آکوستیک آن باید دقیق باشد. اما آکوستیک تئاتر شهر غلط است. به این معنی که سه ردیف اول سالن، تئاتر شهر تماشاگر گردن درد می‌گیرید.

این در حالی  است که تئاتر شهر میراث خوب و قابل دقت‌ای است. هنگامی می‌خواستم در این مکان تغییرات کیفی و هنری تشکیل کنم و بازسازی شده تحویل دهم؛ خانواده تئاتری عملا مخالفت کردند. باز یک ساختمانی خریداری شد و طراحی‌های ملزوم برای تاسیس موزه تئاتر نیز در این مکان به طور یک موزه مینیمال طراحی کردم اما خانواده تئاتر چشم دیدن این اتفاقات را ندارد. مسئولین هم دغدغه‌شان نبوده است چون می‌ دانند مدیران یکی دو ساله می باشند. جز علی منتظری که در اغاز انقلاب مدیر مرکز هنرهای نمایشی می بود، بقیه می‌آیند که ترفیعی بگیرند و بروند. به این علت دلشان برای تئاتر نمی‌سوزد.

تئاتری‌ها خودشان اولین افرادی می باشند که می‌گویند یاعلی قبرش کن ماهم روش. چندین دفعه از زبان یک آدم جاهل که به او می‌گویند آدم باسوادی است، شنیده ام که می‌گوید تالار فردوسی، تالار اختصاصی بهروز غریب پور است و این که چرا به ما بودجه نمی‌دهند تا یک تالار اختصاصی داشته باشیم؟. این در حالی است که بنده چهار سال در این تالار کار نکردم  ایم و احدالناسی نیامد بگوید که می‌خواهم اجرا کنم یا این نمایش و اپرا را دارم. قضیه این است که می‌گویند من با تو مخالفم، جانم را می‌دهم که تو نباشی. در حالی که در فرهنگ دمکراسی می‌گوید من با تو مخالفم ولی جانم را می‌دهم که تو حرفت را بزنی. کجای دنیا را تنگ کرده ام و کدام سالن را تخصصی کرده ام؟ من بهروز غریب‌پور هستم که در فرهنگسرای بهمن چهار سالن ساختم. تالار هنر را احیا کرده‌ام. در کانون پرورش فکری کودکان نخستین تماشاخانه کودک و نوجوان را تاسیس کردم. تالار وحدت را چندین دفعه و به کرات موقعی که در شهرداری بودم پشتیبانی به بازسازی کردم. سالن‌های بسیاری در ایران مرمت کرده ام. کدم یک از آقایان که گله های‌مند می باشند این کارها را انجام داده‌اند که اکنون این یک گُله جا (تالار فردوسی) را به من روا نمی‌بینند. زمان و انرژی که بنده در عرصه مدیریت فرهنگی گذاشته‌ام در صنعت گذاشته بودم؛ الان یکی از بزرگترین کارخانه دارهای ایران بودم. فردی هم ایرادی نمی‌گرفت.

من دارم خدمت می‌کنم. آیا قرار است این عروسک‌ها و تماشاخانه فردوسی را با خود به گور ببرم؟ این دوستانی که روی صحنه می باشند و همه آموزش دیده اند و به جمع الحاق شده اند و کار می‌کنند، صدها نفری که در گروه من بوده اند و آموخته اند را با خودم به گور می‌برم؟ آیا جزء من محسوب خواهد شد؟ شما می‌گویید علیرغم این تجارب منفی چرا ادامه دادید؟ برای همین می‌گویم عشق. من عشق به آبادانی دارم. عشق به این دارم که در روبه رو قلبی قرار می‌گیرم مطلقا حس ضعف نکنم. نه تنها حس ضعف نکنم، حس برتری کنم. به گفتن یک ایرانی که پشت سرم عطار و ناصرخسرو قبادیانی و نظامی و خیام و حافظ و فیض کاشانی و محتشم کاشانی است. شما یک سوییسی را بگویید که تا این اندازه پشتوانه داشته باشد. به این علت عشق به آبادانی من را وا داشته است که بدون این که منتی بر سر شحصی بگذارم کار کنم و آباد کنم.

 نوشته این است که تشکیلاتی همانند خانه تئاتر اعتبار خود را از امثال شما می‌گیرد. اما به جای انجام فعالیت‌های زیربنایی همه تلاش‌ و هزینه‌ها صرف معمولی ترین امور چون بیمه و راضی نگه داشتن یک جمع تئاتری می‌شود. به طور اشکار تشکیلات خانه تئاتر تا چه اندازه همراه برنامه‌ها و فعالیت‌های شما به گفتن یک مدیر فرهنگی بوده اند؟

اگر سراغ دارید یک شب خانه تئاتر حرف های باشد که بهروز غریب پور! اعضای خانه تئاتر یک شب مجانی اپرای شما را ببینند؛ من می‌گویم حمایتکننده این کار می باشند. منتها مدام جستوجو این می باشند که فلان بیمارستان اگر بستری شده اند بیمه شان را می‌دهد یا خیر؟ یقیناً ضعف اقتصادی وجود دارد که جای خود دارد. ولی نیود فهمیدن الزام با اهمیت ترین مسائل، ناشی از ضعف فرهنگی است. هنگامی نگاه می‌کنید فهمید می‌شوید که داد و بیداد آنها درمورد اختلاس و فلان نفر پول فرد دیگر را خورده اند و مدام علیه هم اعتراض می‌کنند.  این در حالی است که تا به حال نگفته اند بهروز غریب پور باریکلا که این کار را کرده اید.

مشخصا درمورد خانه تئاتر به چه صورت می بود

در رابطه خانه تئاتر باید بگویم که اگر من نبودم ساخته نمی‌شد. چون ایرج راد و من موقعی که در هیئت مدیره خانه تئاتر بودیم مدام جستوجو جایی می‌گشتند که بخریم و پولی که وجو داشت مدام ضعیف تر می‌شد. خودِ من دو تا از بچه‌های خانه تئاتر خسرو احمدی و یک نفر دیگر را مسئول کردم که جستوجو خانه کلنگی بگردند تا بسازیم. اتفاقا مبایعه نامه و سند مهم اش به نام من و ایرج راد است. مدام می‌گفتم بخریم و بسازیم. راه می‌افتد.  موتور سوار می‌شدیم از این گوشه شهر به آن گوشه شهر مدام در حرکت بودیم تا همین عمارت جاری را گرفتم.  به این علت اگر پافشاری من نبوده است آن ساختمان خریداری نمی‌شد. نه این که الان بگویم به من مدال بدهند. می‌گویم بگویند که اگر او نبوده است این اتفاق‌ها نمی‌افتاد.

ساختن و برنامه ریزی برای انجام فعالیت‌های موثر از ویژگی‌های شما است

در آن آبادگری، بی باک هستم. به فکر این که فردی می‌رنجد و غمگین می‌شود، نیستم. وقتی باشگاه دیپلماتیک را برای وزارت امور خارجه در ارتفاعات دارآباد انجام می‌دادم که ناموافق مهم آن هم آقای دکتر کمال خرازی می بود. مدام می‌او گفت فضای بزرگ در ارتفاعات دارآباد به چه دردمان می‌خورد؟ اول می‌او گفت یک فضای چهل متری زیاد تر نباشد و من می‌گفتم که این فضا قرار است دیپلمات‌های خارجی در ایران از آن منفعت گیری کنند جای تفریح می‌خواهند تا با خانواده شان همراه شوند و هوای خوبی داشته باشند که در نهایت باشگاه دیپلماتیک نزدیک به ۱۰۰ هکتار زمین بلامصرف را احیا کردیم. بگذریم که این زمین اکنون به ۵۵۰۰ متر مربع تحول مساحت داده و پولساز شده است. اما خوشحالم که باشگاه دیپلماتیک بنا شد.به این علت اینطور فکر نکنید که در حیطه تئاتر از این دست فعالیت‌ها انجام نداده‌ام. خیر این چنین نیست. هنگامی که ویرانی می‌بینم نیرویی در من تشکیل می‌شود که تصمیم آباد کردن و رهاندن آن از این ویرانی را دارم . ولی خانواده تئاتر … بماند. حتما آنها کار خوبی می‌کنند و عافیت طلبی را پسند کردند تا مبادا گوشه قبایشان خراب نشود! در این مسیر همه نوع تهمت‌ هم به من زده اند. انها گفتند که غریب‌پور توده ای است، از «کا گ ب» دستور گرفته  سلطنت طلب است و غیره . ولی من هم چنان در حرکت هستم و پایداری خود را نشان داده‍‌ام.اگر فردی به معنی واقعی عاشق باشد، باید عشق خود را در عمل نشان دهد.

روزنامه کیهان یک ستون همیشه از شما داشت

بله.همیشه علیه من می‌او گفت. برای مثال درمورد عاشورا می‌انها گفتند که می‌خواهد وجهه ملّی برای خودم درست کنم. می‌انها گفتند که نه اپرای عاشورا را روی صحنه خواهد برد و نه از خانه هنرمندان و مدیریت آن دل می‌کند. اما تاریخ ثابت کرد که هم عاشورا را روی صحنه بردم و هم از مدیریت عامل خانه هنرمندان استعفا دادم. هر فردی از ظن خود شد یار من . از درون من نجست اسرار من.

چطور در همه این سال‌ها نا امید نشدید؟ جایی آدم می‌گوید مبارزه برای چه فردی؟

هیچ زمان نگفته‌ام که خسته شدم. مهم این است که دورنمای شما چیست. اگر دورنما لذت،خوشحال کردن و با فرهنگ تر کردن مردم باشد؛ جایی برای نا امیدی نمی‌ماند.

یا اگر آینده سازی و تاریخ باشد

به تاریخ فکر نمی‌کنم.

هنگامی کشتارگاه را به فرهنگسرا تبدیل می‌کنید یک تاریخ برای محله است

بله ولی برای محله و ایران می بود من برای خودم هیچ کاری نگردم از آن به سپس می بود که نهضت فرهنگسرا سازی اغاز شد. من در آن زمان فکر می‌کردم که مردم نازی آباد و خانی آباد را از بوی گندی که ناشی از کشتار می بود از یک زندگی بد نجات دهم. برای شطرنج ایران قدم‌هایی برداشته ام که هیچ کس فکر نمی‌کند این کار را کرده ام. هنگامی وسایل فدراسیون شطرنج را در خیابان ریختند، من فرهنگسرای بهمن را محل رشد توانایی های شطرنج ایران کردم. الان می‌بینید که نخبگان شطرنج داریم.

 بله شما ساختار می‌سازید

من اصلا به این که نمایشی را روی صحنه ببرم و ده بیست روز و یک ماه و دو ماه روی صحنه باشد و تشویقی و پولی بگیرم، فکر نمی‌کنم. کسر شان من است. در جریان نمایش اپرای «مولوی» خدا را شکر می‌کنم که هنگامی از تماشاگر سوال می‌کنم چند بار این کار را دیده اید؛ زیاد‌ها دستشان را بلند می‌کنند. من به نهادسازی و بنیان‌های مستحکم فکر می‌کنم. معلم من در این قضیه، امثال خواجه نظام الملک طوسی است و افرادی است که همانند امیرکبیر می باشند و دارالفنون را تاسیس کرده است و افرادی که به نهادسازی و خدمت علاقمند می باشند.

دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها

خبرهای ورزشی

خبرهای اقتصادی

اخبار فرهنگی

اخبار تکنولوژی

اخبار پزشکی



منبع